ذریه طیّبه

رب هب لی من لدنک ذریة طیبه

ذریه طیّبه

رب هب لی من لدنک ذریة طیبه

ذریه طیّبه

من حجاب را دوست دارم.

پیامبر عزیز ما

یک روزی بود سر نماز

امام حسین نزدیک او

نشسته بود قشنگ و ناز

همین که او به سجده رفت

حسن دوید کنار او

دست ها را روی او گذاشت

پرید و شد سوار او

پدر بزرگ وقتی که دید

حسن شده سوار او

بازی و خنده می کند

قه قه قه ، هو هو هو

سرش را هیچ بلند نکرد

به حال سجده باقی ماند

 

ذکر قشنگ سجده را

دوباره وسه باره خواند

سوار کوچک و قشنگ

خیال پا شدن نداشت

پدر بزرگ چه کار می کرد ؟

سر از رو مهر بر نمی داشت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی