کمتر پدر و مادری را دیده ام که این روزها حواسش به خوراک روحی فرزندانش باشد! اکثر والدین آنقدر دغدغه های گوناگون را برای خود پر رنگ کرده اند که توجه به نیازهای فکری و روحی فرزندان خود را به دست فراموشی یا غفلت سپرده اند.
تهیه مایحجتاج و لوازم فرزندان یکی از وظایف پدر و مادر است اما آیا نظارت بر تهیه اینگونه وسایل، نقشِ مهمتر والدین نیست؟
دلایل عمده ترس از تاریکی
بازی های خشن و کارتون های تخیلی بسیاری را دیده ام که با زیر نویس یا دوبله فارسی در سی دی فروشی ها بدون هیچ گونه نظارتی توزیع می شود. شاید حسن ظاهری این سی دی ها قیمت های مناسب آنها باشد اما مضراتشان در روحیه فرزندان ما تا حدی لانه می کند که ده ها برابر هزینه آن سی دی را باید صرف درمان مشکل به وجود آمده کنیم. اکثر خانواده ها را دیده ام که فرزندانشان از تاریکی می ترسند یا شب ها به تنهایی نمی خوابند و والدین باید تا زمان به خواب رفتن او کنارش باشند. این ها را می توان به جرات از تاثیرات مخرب سی دی های خشن و داستان های تخیلی و سراسر تیره ای دانست که در اکثر سی دی های کارتون به وضوح مشاهده می شود.
لازم به تذکر است که کارتون وسیله ای برای آرام کردن و یک جا نشاندن بچه ها نیست! کارتون باید ابزاری باشد که به وسیله آن هوش و منطق کودک شکوفا شود و بتواند به کمک دیدن اینگونه برنامه ها قدرت تحلیل پیدا کند و با استعاره ای از موضوع کارتون معضلات زندگی خود را مدیریت کند. متاسفانه والدین اکثرا کارتون را به مثابه یک صدا خفه کن در برابر کودک به کار برده و پس از نشاندن فرزندشان در مقابل سی دی، با خیال راحت به سراغ انجام فعالیت های روزمره خود می روند. صد البته آنچه که در این میان ضربه خواهد خورد روح کودک است.
والدین باید هنگام تماشای سی دی فرزندانشان نقش تعاملی داشته باشند و در کنار او بنشینند و نکات بد برنامه را برای او متذکر بشوند و نقاط قوت کارتون را برایش پر رنگ بیان کنند تا بدین وسیله کودک بتواند تحلیل درستی از یک برنامه کارتونی به دست آورد و در پی آن بتواند خودش نکات خوب برنامه های کودک را استنباط و نکات منفی را واکاوی نماید.
عدم نظارت بر برنامه های کودک و سی دی هایی که فرزندانمان بیشتر اوقاتشان را مشغول دیدن آنها هستند ممکن است مشکلات روحی بسیاری را در آنها تقویت کند و چه بسا معضلاتی از قبیل ترس از تنهایی و ترس از تاریکی تا همیشه در روحیه کودکمان باقی بماند. در این صورت چه کسی غیر از پدر و مادر مقصر است؟
از سایت حجت الاسلام سبحانی نسب:
به نام آنکه سخن گفتن آموخت
قصه آموزش زبان انگلیسی خودم و شیوه آموزش زبانی انگلیسی در ایران مفصل است. اینکه من چه قدر زمان روی یادگیری زبان انگلیسی گذاشته ام و چه میزان یادگیری موثر داشته ام داستانی است که امروز قصد بیان آن را ندارم. اما در هیمن راستا چند سال پیش به یک سایت آموزش زبان انگلیسی برخورد کردم و احساس کردم متد و روشی که این سایت برای آموزش انتخاب کرده است بهترین شیوه و نزدیکترین راه برای آموزش یک زبان بیگانه به عنوان زبان دوم است. چون کارت اعتباری دلاری نداشتم نتوانستم در آن سایت نام نویسی کنم. یک ماه پیش وقتی با یک دوستی همراه شدم تا کتاب مورد نظرش را بخرد به دی وی دی این سایت در بازار برخوردم و آن را خریدم.
خود این سیستم را شاید روزی وقت کنم و برای شما توضیحی بدهم اما در این سیستم یک درس بود که قدری برایم جالب بود. آموزش زبان انگلیسی همراه با ترویج فرهنگ آمریکایی.
سلام
به شدت خوندن این سری از کتاب رو توصیه می کنم. متن کتاب بسیار روان و با مثالهای فراوان و بسیار کاربردی است. فعلا 5 جلد کتاب هست بانضمام یک جلد کتاب بازی ها. نویسنده اش آقای محسن عباسی ولدی هست: abbasivaladi.ir
این کتاب رو هم می تونید از پاتوق کتاب خرید اینترنتی کنید.
کودک یا نوجوان با هنرپیشه فیلم همانند می شود و سعی می کند رفتار، حرکات و حتی تکیه کلامهای او را تقلید کند .
از طرفی چون آموزشهای فیلم با آنچه در ساخت فرهنگی جامعه ما ارزش محسوب می شود انطباق ندارند . این تضاد فرهنگی سبب می شود نوجوان نتواند کاملاً رفتارها را تقلید کند. نوجوان در اثر این تفاوتها ، احساس ناکامی کرده ، بین خواستهای خود و آنچه جامعه و سیستم ارزشی حاکم بر آن از او می خواهد تعارض می بیند و همین احساس ناکامی و تعارض عاملی برای نزدیک شدن به اضطراب و بیماری روانی خواهد بود. گاهی این تضادها از حد تفاوت و تضاد درون و بیرون فراتر می رود . به این معنی که وجدان اخلاقی که بیشتر تحت تأثیر سیستم ارزشی حاکم بر محیط است چیزی می طلبد و هنرپیشه به عنوان الگوی رفتاری که در اینگونه فیلمها معمولاً برخلاف فطرت پاک و خداجوی انسان حرکت می کند، رفتاری متفاوت را طلب می کند. اینجاست که تعارض شدیدی پیش می آید و آن تضاد ابعاد گوناگون درون انسان است. گویی که شخصیت فرد شکاف برداشته و از درون، دو نیمه متضاد در برابرهم می ایستند. در اثر همین تعارض ها پیوند فرد با زندگی واقعی بریده می شود. نه می تواند آنچه که خودش می خواهد باشد و نه آنچه جامعه از او انتظار دارد. در نتیجه نه شخصیت قابل قبولی برای خود دارد و نه برای جامعه .
دوران نوجوانی را دوران تنش و طوفان زندگی تعریف کرده اند. دورانی که نوجوان در بحران هویت دست و پا می زند. این تضادها هم به تشدید این تنشها کمک می کند و نوجوان در "آنچه که هست"، "آنچه که باید باشد" و "آنچه که می خواهد باشد" سرگردان می ماند. در اثر تشدید این بحرانها، نوجوان عواطف متزلزل پیدا می کند، رضایت لازمه برای یک زندگی موفق را از دست می دهد، اصالت و هویت خود را به فراموشی می سپرد و معیار ثابت اخلاقی را از دست می دهد و ... و تمام اینها در اثر عدم هماهنگی پیامهایی است که فیلمهای مبتذل و جامعه با هم دارند و به نوجوان تلقین می شود.