گفتگو با مهندس محمود سلطانی از فعالان حوزه اسباب بازی و بازی درمانی در ایران
کارخانههای تشت و لگن سازی، اسباب بازی هم تولید میکنند!/ خریدن اسباب بازی صنعتی ظلم به کودک است نه لطف/ به کارشناس یونیسف گفتم هدفتان از دادن این نوع عروسکها به بچههای بم چیزی جز تحقیر است؟
گروه سبک زندگی – رجانیوز: خودمان را برای رفتن به یک ساختمان چند طبقه یا سوله یک کارخانه آماده کرده بودیم. انتظار داشتیم برویم در یک دفتر شیک و ترو تمیز بنشینیم و با او مصاحبه کنیم. اما وقت کفشها را در آوردیم و دمپایی پلاستیکی پوشیدیم و از وسط چند تا بچه قد و نیم قد رد شدیم، تازه فهمیدیم همان مرد سن و سالداری که داشت با یک پسربچه سه چهار ساله سر به سر میگذاشت و بازی میکرد، آقای سلطانی است.
«محمود سلطانی» متولد 1323 و مهندس تعمیرات کامپیوتر بوده است و تا سال 1360 که شرکت IBM از ایران رفت، در این شرکت مشغول به فعالیت بوده است. از آنجا که بیکار میشود کارهای مختلفی را تجربه میکند تا اینکه اسباب بازی فروش میشود. اما خواندن یک کتاب درباره بازی درمانی او را میکشد سمت بازیهای فکری و کمکم مسیرش چنان تغییر میکند که الان میتواند بگوید سی سال است در کار تحقیق، پژوهش و تدریس بازی، بازی درمانی و تریبت کودکان بوسیله بازی است.
برای گفتگو با او به یک خانه بازی که او طراحی کرده و مدیریتش را بعهده دارد رفتیم. قرارمان گفتگو درباره اسباب بازی بود اما بحث به جاها و موضوعات جالبی کشید. از پیشینه فرهنگی ما در بازی و نگاه جامعه ما به این موضوع گرفته تا زلزله بم و کودکان کنیا که به نظر مهندس سلطانی وضعیتشان در بازی از بچههای ما بهتر است. اگر مسئول فرهنگی هستید، اگر دغدغه فرهنگ دارید، اگر پدر و مادر هستید و تربیت فرزندان برایتان اهمیت دارید حتماً این گفتگوی خواندنی را از دست ندهید که نکات خوبی در آن وجود دارد.
در سالهای دهه شصت که وارد حوزه اسباب بازی شدید، وضعیت تولید اسباب بازی در کشور ما چگونه بود؟
سال 60 که وارد این عرصه شدم، به خاطر مسائل جنگ، اسباببازی فقط تولید داخل و اسباببازیهای لوکس و تفننی خیلی کم بود.
چه چیزهایی تولید میشد؟
انواع ماشینها، شاپرک زنگولهپا که بچهها در دست میگرفتند و میبردند، ماشین و عروسک. خیل از این اسباببازیها با مواد آسیابی درست شده بودند. مسئلهای که از اول در تولید اسباببازی بوده و الان هم هست این است که تعداد تولیدکنندههایی که در این رشته پایه علمی دارند، از انگشتان یک دست کمتر است. بیشتر اسباببازیهای ما را کارخانههای پلاسکوسازی تولید میکنند که قالب تشت، لگن و چیزهای مختلفی دارند و در کنارشان قالب اسباببازی هم دارند!
البته بهطور تخصصیتر در این چند سال تعداد اینها بیشتر شده است، ولی واقعاً تولیدکننده اسباببازی که مبانی علمی کار را هم بدانند خیلی کم داریم، به دلیل این که هیچ حمایتی از این رشته نشد. بسیاری از کسانی که وارد این کار شدند، هست و نیستشان را از دست دادند و یا از بین رفتند یا شغلشان را تغییر دادند. کمتر کسی در عرصه اسباببازی صحیح برای بچهها سرمایهگذاری کرد و توانست موفق شود.
این عدم حمایتی که میگویید یعنی چی؟ یک کم ملموستر بگویید.
ریشه این قضیه برمیگردد به نگاهی که جامعه ما به بازی دارد. اگر بخواهیم راجع به اسباببازی صحبت کنیم، قبل از آن باید راجع به بازی صحبت کنیم. بازی در فرهنگ ما یک کلمه منفی است.
مثلاً در فرهنگ عمید نوشته است، بازی یعنی وقت را به بطالت گذراندن و اسباببازی را نوشته شیئی است که در دست میگیرند و بیهوده میچرخانند. بازی بار منفی دارد و مثلاً پدر و مادرها به بچه میگویند بازیگوشی بس است، برو درست را بخوان. بازی بازی نکن، غذایت را بخور. ما کلمه بازی را حتی در محاورههای روزمره هم با جنبههای منفی به کار میبریم، چه برسد به این که کلمات زشتی را هم به عنوان پسوند بازی میگذاریم. اصطلاحی را که میشود گفت کفتربازی است و حالا بازیهای دیگر مثل قماربازی و... در حالی که جز بازی، هیچ ابزار رشدی برای کودک، بهخصوص در شش سال اول که شخصیت کودک شکل میگیرد، نداریم.
البته جالب است در فرهنگ دینی ما هم روی این تأکید شده است که بگذارید بچهها فقط بازی کنند و خیلی کار دیگری با آنها نداشته باشید.
همین طور است، اگر بخواهیم از بازی تعریف کوتاهی بکنم باید بگویم بازی یک علم است و تئوری دارد و خوشبختانه امروز در دانشگاههای ما تدریس میشود. بازی یک فن و علم روشدار است و باید آن را تمرین کرد و یاد گرفت و آموخت و آموزش داد و مهمتر از همه این که بازی یک هنر است و مثل هر هنر دیگری ابزار انتقال احساس است. اسباببازی ابزار این علم، فن و هنر است.
در دوره جدید والدین جوان تا حدودی به اهمیت بازی پی بردهاند. 30 سال پیش وقتی از بازی صحبت میکردم، حتی اعضای خانوادهام هم مرا مسخره میکردند، اما امروز همه خوشبختانه دارند از بازی صحبت میکنند.
اما شاید بتوان گفت که این اهمیتی که میفرمایید بیشتر روی اسباب بازی و به طور خاص اسباب بازی خریدن است تا خود اهمیت بازی.
بله، باز این اشتباه پیش میآید که ما خرید اسباببازی را بهجای بازی میگذاریم و فکر میکنیم هر قدر برای بچه بیشتر اسباببازی بخریم، این بچه بهتر بازی میکند، در حالی که کاملاً برعکس است، بهخصوص اسباببازیهای صنعتی مجال بازی کردن را از کودک میگیرد و تمام ذهنش را مشغول میکند.
بعد از جنگ، با بهبود وضع اقتصادی، متأسفانه سیل اسباببازیهای قاچاق به ایران شروع شد که هنوز هم ادامه دارد. آمار دقیق ندارم، ولی نمیدانم چند سال پیش بود که در روزنامه همشهری خواندم چیزی حدود 800 میلیون دلار در سال صرف قاچاق اسباببازی شده بود. الان فکر میکنم بالای یک تا دو میلیارد دلار در سال اسباببازی وارداتی داریم که یا از طریق قاچاق میآید یا از طریق کمرگ وارد میشود. بحران اخیری که در مسائل اقتصادی و تغییر ارزش دلار پیش آمد، این روند را یک مقدار کند کرده است.
آسیب فرهنگی این اسباببازیها به جامعه ما اصلاً قابل مقایسه با آسیب اقتصادی آن نیست. کاش دو میلیارد دلار از ما بگیرند و ببرند، ولی بهجای آن به ما اسباببازی ندهند. به این شکل فقط دو میلیارد دلار از دست میدهیم، ولی وقتی جای آن اسباببازی میآوریم، خدا میداند چند بچه را از دست میدهیم و چه ظلمی به کودکانمان میکنیم، چون بالای 60 درصد ـتازه این آمار خوشبینانه استـ اسباببازیهای وارداتی برای رشد کودک مضرند و سم هستند، ولی متأسفانه این سم وارد میشود.
مثلاً چه چیزهایی؟
مثلاً عروسکهای مختلف. الان میبینید دختران جوان لاغرند. شنیدهاید دو تا از دندههای پایین را هم برمیدارند که کمرشان باریک شود. این نتیجه چیست؟ نتیجه عروسکهای باربی است که پانزده سال با آنها بازی میکردند. همه میخواهند باربی شوند. شش سال اول زمانی است که ما بذر میکاریم.
خیلی اهل شعار و سیاست نیستم، ولی در زمینه اسباببازی دارم میبینم با تهاجم فرهنگی به معنای واقعی کلمه روبرو هستیم که این تهاجم فرهنگی، مسئلهاش با بگیر و ببند حل نمیشود. دفاع فرهنگی میخواهد که متأسفانه نداریم و دروازههای ما کاملاً به روی این اسباببازیها باز است و آسیبهای جسمی، ذهنی و بهخصوص فرهنگی زیادی دارند.
چند وقت پیش به مشهد رفته بودیم و میخواستم برای دختر یک سال و نیم خودم عروسکی بخرم که سرش در حرم گرم شود، جالب اینجاست که در مغازههای اطراف حرم همه عروسکها باربی بودند. به عنوان یک پدر نمیتوانم قبول کنم این اتفاق عادی باشد. یک وقت است میگوییم از این طرف کنترلی وجود ندارد و طرف مقابل دارد از این کنترل نداشتن ما سوءاستفاده میکند، اما یک وقت هست میبینیم جریانی دارد این قضیه را هدایت میکند. شما این را قبول دارید؟
نمونهای را برایتان بگویم. زلزله بم که اتفاق افتاد، دو سه ماه بعد از زلزله به منطقه رفتیم که برای بچهها کار کنیم. مدت دو سال به بم میرفتم و میآمدم. در زمینه اسباببازی کمتر اتفاقی بود که از آن بیخبر باشم. در تهران باخبر شدم سازمان یونیسف تعداد زیادی عروسک خریده و به ایران ارسال کرده است. آن عروسکها، عروسکهای نرمی بودند با قد بلند، تپل، پوست، مو و چشمهای روشن.
وقتی در بم با کارشناس یونیسف که اهل انگلیس یا دانمارک بود صحبت میکردم، پرسیدم: «چرا این عروسکها را خریدید و به بم فرستادید؟» جواب داد: «یونیسف بودجهای را برای اسباببازی گذاشته بود، ما هم برای دخترها عروسک تشخیص دادیم». گفتم: «شما عروسک قدبلند، چاق، پوست، چشم و موی روشن را برای دختر سبزهرو، لاغراندام و مو مشکی بمی فرستادهاید. این غیر از این است که شخصیت وی را تحقیر و تخریب میکنید؟ چرا با کارشناس محلی مشورت نمیکنید؟»
دقیقاً یک حرکت حساب شده است. به همین دلیل در مقابل آن حرکت، باید یک حرکت فرهنگی بازدارنده صورت بگیرد، نه صرفاً حرکت قانونی و مقرراتی. این حرکتها جواب نمیدهد، چون این اتفاق دارد خیلی عالمانه و آگاهانه میافتد.
باید در مقابل این حرکت چه کار کنیم؟ متأسفانه هیچ جا در این زمینه حرکتی نمیبینیم. مطبوعات را نگاه کنید. راجع به هر چیز کوچکی چقدر صحبت میشود، غیر از مسئله کودک، بازی و اسباببازی.
شما در صحبتهایتان از لفظ اسباب بازی صنعتی استفاده کردی و آن را مضر دانستید. منظورتان از این دست اسباب بازیها چیست؟
اسباببازیای که الان داریم راجع به آن صحبت میکنیم اسباببازی صنعتی است که دارد در فروشگاهها عرضه میشود. این اسباببازیها در بهترین حالت، 30 درصد نیاز کودک را جواب میدهند. ما برای اسباببازی سه منبع داریم. یکی وسایل منزل است که بهترین اسباببازی است. ما در اینجا به والدین آموزش میدهیم. دور ریختنیهای خشک و حتی دور ریختنیهای تر، بهترین اسباببازی برای بچهها هستند.
مثلاً چه چیزهایی؟
پوست تخممرغ، شانه تخممرغ، تمام کاغذهای باطله، دکمهها، نخها، جعبهها، چوب، برگ، تفاله چای، پوست میوهها و... . در اینجا بچهها در ساعت ده که میوه میخورند، مدتی هم با پوست آن بازی میکنند. اسباببازی بسیار خوبی است.
با حضور در طبیعت بچه ما از هر نوع اسباببازیای بینیاز میشود، به شرطی که بدانیم چگونه باید بچه را در طبیعت هدایت و چگونه باید از او مراقبت کنیم که بتواند شکوفا شود.
بخشی که ما به آن انتقاد داریم اسباببازی صنعتی است. نکتهای که میخواهم اضافه کنم این است که اسباببازیهای صنعتی ما در حال حاضر فقط از چین میآیند، آن هم برای همه دنیا. اصلاً مرکز تولید اسباببازی چین است، حتی آنهایی که مارک اروپایی رویشان میخورد، در چین تولید میشود. دوستان ما که در کار واردات اسباببازی هستند و به چین میروند و برمیگردند، اسباببازیهای زیادی را میبینند. اسباببازیهای چوبی خیلی خوبی را دیده بودند که روی آن زده بود Made in France. دوست ما گفته بود: «میتوانید این را برایم تولید کنید؟» گفت: «این را نمیتوانم، چون فرانسویها طرحش را دادهاند، ولی هر چه را بیاورید برایت تولید میکنم با مارک ایران» و الان خیلی از اسباببازیهایی که مارک ایران دارند، در آنجا تولید و به صورت فلّه وارد و در اینجا بستهبندی میشوند. بسیاری از چیزهایی را که در ایران فکر میکنیم ایرانی هستند، در چین ساخته میشوند. مقوله اسباببازی صنعتی مقوله بسیار وسیعی است.
آیا جایی هست که بر این واردات نظارت کند؟
شورای عالی اسباببازی هست که در کانون پرورش فکری کودکان تشکیل شده است. اصلاً خود این کانون با مقوله بازی و اسباببازی منفعلانه برخورد میکند. چگونه میتوانیم از آن توقعی داشته باشیم. من در همایشی به رئیس کانون گفتم شما نمیتوانید از تولید اسباببازی در ایران حمایت کنید، چون قوانین شما مال 50 سال پیش و در زمینه کتاب است.
کانون پرورش فکری کودکان در مورد اسباببازی اصلاً بهروز نیست. این مقوله اصلاً کار دولتی نیست و کار بازار آزاد است، منتهی کاری که پشت آن فرهنگ وجود داشته باشد و نه فقط سودآوری و سودمحوری. مثل هر کار دیگری باید یک جریان اقتصادی قوی داشته باشد. این خانه بازی ـکه تشریف آوردهایدـ مکانی است که در آن کار اقتصادی میشود. مردم شهریه میپردازند، اما فرهنگسازی در درجه اول اهمیت است و بعد درآمدسازی.
الان مشاهده میکنید دو بچه هستند که از مادرهایشان جدا نمیشوند و باید آن قدر با آنها بازی کنیم تا احساس امنیت کنند. همه میدانیم مؤمن هم از امن میآید. انسان امن انسانی است که نه میترسد، نه میترساند. آنچه را که در دین ماست به صورت بازی و اسباببازی پیاده میکنیم. برایتان توضیح خواهم داد که چگونه مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی را به صورت کاملاً ساده و بازی در اختیار بچهها میگذاریم.
احتمالاً در باره کشورهای دیگر مطالعه میکنید یا به آنجا تشریف بردهاید. در آنجا در مورد بازی چگونه فکر میشود؟ میفرمایید اسباببازیهای آنها را هم چین میزند. آیا ورود اسباببازی در آنجا هم مثل ما بیدر و پیکر است یا متناسب با فرهنگشان تولید میکنند؟
چین تولیدکننده است و هر چه را بدهید تولید میکند. اما کشورهای دیگر راجع به بازی اصلاً با ما قابل مقایسه نیستند. متأسفانه کشور ما بهرغم فرهنگ غنی گذشته، پدرها و مادرهای فداکار و امکاناتی که دارد، از نظر بازی و اسباببازی جزو فقیرترین کشورهای دنیاست. به جرئت به شما میگویم اطلاعاتی که از کشور کنیا داریم، در این زمینه بسیار پیشرفتهتر از ماست. وقتی پارکهای عربستان سعودی را میبینم بغض میکنم. 20 سال دیگر جوانان کشورهای پیرامون ما، حتی بنگلادش و افغانستان از بچههای ما خیلی جلوتر خواهند بود، چون توسط سیستم روی کار با کودک زیر شش سال سرمایهگذاری شده است. در ایران متأسفانه اصلاً برای تولد تا شش سال ارزش قائل نیستند. به مدد رسانه و ترجمه فقط میدانیم این سالها مهماند، ولی اصلاً نمیدانیم چرا مهم هستند؟ چه اتفاقی میافتد؟ باید چه کار کنیم؟ و این بیاعتنایی به نوزاد تا شش سال، حتی جنین تا شش سال باعث شده است که به مهمترین کار این قشر که بازی و اسباببازی است بیاعتنا باشیم و از این رهگذر آسیب سنگینی به این کشور خواهد خورد. شنیدم مقام معظم رهبری در باره بازی و اسباببازی صحبت کردند.
در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی بود و اتفاقاً دلیلی هم که ما به سراغ این موضوع آمدیم همین است.
این خیلی عالی است. حالا مسئولین چگونه از این حرف استفاده کنند بحث دیگری است، ولی واقعیت این است که بچههای ایران از نظر بازی و اسباببازی جزو محرومترین بچههای دنیا هستند، یعنی اگر هندوستان الان به جایی رسیده است که متخصص نرمافزار به اروپا صادر میکند، به تولد تا شش سالگیاش رسیده است.
نمونهای را برایتان میگویم. هند کشور فقیری است. این صحبتی که دارم میکنم مال 20 سال پیش است. زنان هندی کارگری میکنند و خیلی هم بچه دارند. در مرزعه یا ساختمان که کار میکنند، در گوشهای و زیر سایهای زیراندازی را پهن میکنند و بچهها را در آنجا میخوابانند و بچههای بزرگتر را هم میگذارند که از آنها مراقبت کنند و خودشان میروند کارگری و موقع شیر دادن برمیگردند.
دولت هند دختران دیپلم را تربیت کرد و یک ساک اسباببازی به دستشان داد و اینها میرفتند هر جا آن بچهها جمع بودند، بساطشان را پهن و با آنها بازی میکردند و به این شکل مسئله بازی و اسباببازیشان را حل کردند، یعنی آموزش پیشدبستانی را به مزارع و کارگاهها برد. یک دختر دیپلم آموزش میدید و این کار بود که هر چه در بم تلاش کردم نتوانستم انجام بدهم، چون نگاه عمومی پشت این قضیه نیست.
32 سال است در این کار هستم. الان اگر میبینید بازی و اسباببازی این قدر مورد توجه است، چون سود دارد و متأسفانه کودک یک بازار شده است، بهخصوص در زمینه نابغهسازی کودکان، خانوادهها دارند هزینههای گزافی میدهند که اگر این هزینه را نمیدادند و برای فرزندشان هیچ کاری نمیکردند بهتر بود.
معتقدم در یک نگاه راهبردی، در طول پانزده 20 سال آینده، بچههای قشر مرفه آدمهای عاطل و باطلی خواهند بود، چون انگل بار میآیند و به حاشیه میروند و این کشور را احتمالاً بچههای روستایی و شهرهای کوچک اداره خواهند کرد، چون آنها دارند در طبیعت بزرگ میشوند و بچههای ما در رفاه و این رفاه در بازی و اسباببازی و چشم و همچشمیها و مدبازیهایی که عدهای به خاطر سود مالی به دنبال آن هستند، دارد آسیب زیادی به ما میزند.
در مورد اسباببازیهای صنعتی این نکته به ذهنم میرسد که شاید اقبال خانوادهها به این نوع اسباببازیها به خاطر این است که لازم نیست خودشان وقت بگذارند. وقتی یک ماشین باتریدار را دست بچه میدهند، دستکم تا نیم ساعت که حوصله بچه سر برود به آنها کاری ندارد، ولی اگر یک شانه تخممرغ دست بچه بدهند خودشان هم باید کنارشان بنشینند.
کاملاً درست است.
خب این هم میشود همان فرهنگ بازی که باید برای بچه وقت گذاشت و نه فقط پول و این در کشور ما جا نیفتاده است.
دلیلش هم این است که والدین برای این کار آموزش نمیبینند. معتقدم والدین دلشان میخواهد برای بچههایشان هر کاری بکنند. تجربه این سالها به ما نشان داده است، مادرها و پدرهایی که میآیند و در این کلاسها شرکت میکنند و این اولین کلاس بازی در ایران است که با بچهها چطور بازی کنیم، چون حتی اسباببازی هم که دارند نمیدانند چه کار باید بکنند. بعد کلاس رفتار با کودک را گذاشتهایم. الان هر جا مرا میشناسند به اسم بازی میشناسند.
سعی میکنم از رسانهها فاصله بگیرم، ولی گاهی هم که به سراغ رسانهها میروم، همه صحبتهایم حول محور بازی و اسباببازی است. اگر بتوانیم کاری کنیم که رسانههای ما از این حالت ژورنالیستی سطحی بیرون بیایند و حداقل زمانهایی را برای این موضوع بگذارند. یک بار به من گفتند برنامهای در شبکه جامجم برای بازی و اسباببازی داریم، در واقع یک برنامه طنز بود که اصلاً اسم بازی و اسباببازی روی آن نبود و فقط موضوعی که برای آن برنامه انتخاب کرده بودند، بازی و اسباببازی بود و هدفشان این بود که بیشتر با این مقوله شوخی کنند که یا سن و سال ما اجازه نداد این شوخی خیلی انجام شود یا صحبتهایی که کردیم، ولی در حقیقت بازی و اسباببازی را به عنوان یک موضوع طنز آورده بودند!
عیبی هم ندارد، ولی بالاخره باید در این همه شبکههایی که تلویزیون دارد، هفتهای یک ساعت به شکل ممتد راجع به این موضوع مهم صحبت شود یا نه؟ الان سیدیهایی داریم و به والدین میفروشیم، ولی خیلی محدود است. بازی از تولد و یا حتی دوره جنینی شروع میشود. ما حتی برای مادر باردار بازی داریم که با جنین خود چه کند؟ و بعد هم از تولد تا شش سالگی. اگر روی این سالها سرمایهگذاری کنیم به نتایج درخشانی خواهیم رسید. یکی از سرمایهگذاریها در زمینه بازی است که والدین بدانند چه باید بکنند.
اتفاقاً بازی کمهزینهترین بخش کار با کودک است. اصلاً هزینه ندارد. این ماییم که به خاطر هنجارها هزینهسازی میکنیم، وگرنه بازی هزینه ندارد. خیلی ساده است. میتوانم با بچهها بدون هیچ ابزاری دو ساعت بازی کنم، به شرط این که بلد باشم. به سن و سال هم ربطی ندارد.
کمی درباره این خانه بازی صحبت کنیم. اینجا در واقع مهد کودکی است که در آن فقط بازی انجام میشود؟
همین طور است. در اینجا وسایل بازی ادراکیـحرکتی داریم که در ایران در نوع خودش بینظیر است. بچههای ما بهشدت فقر حرکتی دارند. یکی از دلایل اختلالات یادگیری در دوران تحصیل کمبود حرکت است. در هفته بچهها باید ساعاتی را بدوند، چرخ بزنند، روی پستی و بلندیها راه بروند و فعالیت حرکتی کنند. اسباببازیهای مختلفی برای درک مهارتهای ریاضی و فکری داریم که کارکردهای مختلفی دارند. یکی از اساسیترین کارکردهای بازی و اسباببازی تحریک حواس پنجگانه و حرکت است. یکی از اسباببازیهایی که داریم برای تحریک حواس پنجگانه است؛ رنگ زیاد برای تحریک بینایی و بازی کردن با یکسری از اسباببازیها برای تحریک حس لامسه است و حجم را تجربه میکنند.
مثلاً در این کیسه چه میبینید؟
پوشال...
ما از این دور ریختنیها برای بازی کودکان استفاده میکنیم. در جایی از خانه بازی گلدونه فضای بزرگی داریم، برای این که بچهها بتوانند بسازند. حدود 2000 قطعه خانهسازی داریم حداکثر پانزده بچه با آنها کار میکنند.
بچهها با اینها هر چه که دلشان بخواهد میسازند، بعد آن را تجزیه میکنند. در اینجا این قدر از اینها میریزیم که بچهها احساس کمبود نکنند، یعنی هر کس، هر چه از هر رنگ، اندازه و تعدادی که بخواهد در اختیار دارد که ارتباط مستقیمی با تعداد بچهها دارد؛ این یعنی درک وفور که در هستی همه چیز هست. لازم نیست چنگ بزنید، رقابت کنید، بچهها سر هیچی با هم دعوا نمیکنند، چون همه چیز هست. آنها میسازند و سپس عاشق ساختنشان میشوند. بعد میگوییم حالا خرابش کنید. عاشق ساختهها و داشتههایت نباش. روزهای اول گریه، ولی بعداً داوطلبانه خراب میکنند.
واقعاً چنین واکنشهایی هست؟
بله.
یعنی چیزی را که میسازد، میخواهد نگه دارد.
بچههایی هستند که با هیجان میگویند بگذارید باشد، خرابش نکنید. این دلبستگی ما به دنیاست. در نهایت میخواهیم بگوییم: «بینهایت در اختیار تو، ولی زمانت محدود است، بیا شادمانه بساز، لذت ببر، کیف کن، خرابش کن و برو». مگر دین ما غیر از این را میخواهد بگوید؟ بساز، لذت ببر، شاد باش، ولی دل نبند، راحت از آن بگذر و خرابش کن. بچههای اینجا بارها و بارها این را تمرین میکنند و بهقدری تأثیر دارد که از این به عنوان بازیدرمانی استفاده میکنیم.
از نه صبح تا دو بعدازظهر اینجا فقط بازی است، منتهی در اینجا مربیها دائم در تلاشاند. سعی کردیم بچهها در فرآیند تهیه غذا هم شرکت کنند.
مثلاً چگونه؟
نه این که بیایند کار کنند. مسئول قسمت آشپزخانه مثل یک مربی خوب خیلی چیزها را میبرند به بچهها نشان میدهند. برنامهای داریم که مفصلتر بچهها را درگیر این قضیه کنیم تا کارهایی را انجام بدهند. در موقع ناهار خود بچهها باید غذایشان را در ظرف بریزند و ببرند. در اینجا همه چیز بازی است، حتی ناهار.
پس بحث آموزش و مانند اینها ندارید. مثلاً در تلویزیون در برنامه کودک رسماً تبلیغ میکرد که فلان مهد کودک به کودکانتان زبان یاد میدهد و...
بله. این خودش مصیبت است که دارد اینجور کارها تبلیغ میشود. اینکه والدین فکر میکنند اگر آموزش دادند فرزندشان آینده بهتری خواهد داشت.
شاید وقتی مهدکودکهای ما زیر نظر بهزیستی هستند نباید انتظار بیشتری داشت. یعنی مجموعهایاند که کارشان فکری و فرهنگی نیست...
امدادرسانی است.
اصلاً مهدکودک غلط به ایران آمد و به همین دلیل در بحران است. خواهرم 22 سال است مهدکودک دارد و مدیر مهدکودک است و به خاطر کارم با مهدکودکها در ارتباطم. همه مهدکودکهای ایران در بحراناند.
از چه نظر؟
محتوای فرهنگی و مالی. خیلیها تعطیل میکنند و دو باره میآیند، ولی چون جایگزین ندارند، هستند. واقعیت این است که مهدکودک به این معنی، نگهداری است. در اروپا اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم مهدکودک به این معنا کنار کارخانهها درست شد. زنهای کارگر بچهشان را در آنجا میگذاشتند تا ظهر از آنها نگهداری شود. در کنار این در اروپا باغ کودک داریم که هنوز هم به آلمانی میگویند Kindergarten. باغ کودک جایی است که آموزش پیش از دبستان داده میشود تا بچهها رشد کنند. این دو مفهوم در ایران قاتی شدند، چون کپیبرداری بود. اگر مکتبخانههایمان را به مهدکودک و دبستان تبدیل میکردیم خیلی موفق بودیم، ولی این اتفاق نیفتاد. ما یک چیزی را از اروپا کپی کردیم، آن هم از کجا؟ از کنار کارخانه! به ایران آوردیم و بهجای Kindergarten به مردم معرفی کردیم؛ نه آن است، نه این. بهزیستی نظارت کیفی ندارد، نظارت کمّی دارد. این که در مهدکودکها به بچهها چه میگذرد، چه اتفاقی افتاده و چه سرمایهگذاریای شده است معلوم نیست.
مربیهای ما مرتباً تحت آموزشاند، هفتهای دو ساعت سر کلاس به آنها درس میدهم. والدین باید هر هفته سر کلاس بیایند درس منظم بگیرند، ولی اینها در مهدکودک مطرح نیست. مهدکودکها را سلیقه و علم مدیر اداره میکند. مهدکودکهایی هم هستند که خوباند، ولی مهدکودکهایی هم داریم که بچهها را در یک اتاق میریزند با دو تا کاسه مدادرنگی. بچهها باید دو الی سه ساعت بنشینند نقاشی کنند، راه بروند، آب بخورند... در واقع بچهها در مهدکودکها نگهداری میشوند.
اصلاً ضعف بچههای ما در حرکتهای پایه دویدن، راه رفتن، پریدن، خزیدن، پرتاب و دریافت است و در این قضیه زیر صفرند. برای 35 دانشآموز کلاس سوم دبستان توپ پرتاب کردیم، توانستند سه تایش را بگیرند!
در انتها این سوال برایم ایجاد شد که اگر اینطور که شما میگویید قرار است باشد والدین خیلی باید برای بازی با بچهها وقت بگذارند و شاید از کار و زندگی بیفتند.
وقتی میگوییم وقت بگذاریم، وقت پدرانه است که شما باید برای کودکتان وقت بگذارید. به عنوان یک پدر یک روز در میان یک ساعت کافی و یک نیاز است، به شرطی که شش دانگ با بچه باشید، نه این که انجام وظیفه کنید، ولی به عنوان بازی، باید همه زندگیمان بازی باشد.
یعنی اشتباهی که میکنیم این است که فکر میکنیم بازی چیز جدایی از زندگی است. از تولد تا مرگ جز بازی کار دیگری نمیکنیم، منتهی یک بازی سازنده میکنیم، یک بازی مخرب. زندگیمان را تبدیل به بازی کنیم. مادر دارد غذا درست میکند، آن غذا درست کردن یک بازی است. یعنی جنبه بازی به آن بدهد. کار میکند یا هر چیزی دیگری مثلاً مهمانیهایمان را تبدیل به بازی کنیم. اندکی به کودک مسئولیت بدهیم، بچهها را جمع و با آنها بازی کنیم.
مادر روزی یک ساعت و پدر هم یک روز در میان یک ساعت وقت برای بازی با کودک بگذارد. بازی کاری است که کودک برای نشاط انجام میدهد. هر چقدر زندگیمان کودکانهتر کنیم، شادیاش بیشتر است. زندگی ما خیلی بزرگسالانه است.
سلام