لی لی حوضک0
دست کودک را بگیرید با انگشت دست دیگر کف دست کودک را قلقلک دهید و بگویید: «لی لی لی لی حوضک»
انگشت کوچک کودک را در کف دست یخوابانید: «گنجشکه اومد آب بخوره، افتاد تو حوضک»
انگشت دوم را در کف دست یخوابانید: «این دوید و درش کرد»
انگشت سوم را در کف دست یخوابانید: «این ماچی بر سرش کرد»
انگشت چهارم را در کف دست یخوابانید: «این نازی بر پرش کرد»
انگشت پنجم را نشان دهید و بگوید: «این کله گنده آمد گفتش بده ببینم،
همین که داد ببینه، گنجشک پرید رو چینه».
لی لی حوضک1
اومدم آب بخورم یادم اومد تو کربلا، بچه ها تشنه اند
عمو عباس رفت آب بیاره واسه بچه ها
امام حسین رفت تا که بجنگه با دشمنا
عمه زینب هم مراقبه تو خیمه ها
سلام بر حسین، وقت آب خوردن، شد شعار ما (ساجده طالبی)
لی لی حوضک2
«لی لی لی لی حوضک»، «گنجشکه اومد آب بخوره»، «یادش اومد روزه اس»
اولی گفت: افطاری بیاین خونه ی ما.
دومی گفت: قدم روی چشمای ما.
سومی گفت: ثواب داره، آره بچه ها.
چهارمی گفت: پس سحری تونم با ما.
پنجمی گفت: به خاطر همه خوبیا، همه نعمتا، با هم بگیم: شکر خدا.
برای دیدن بقیه بازی ها به ادامه مطلب برید.
لی لی حوضک3
«لی لی لی لی حوضک»، «بزغاله خواست آب بخوره، افتاد تو حوضک»،
«ماهیه گفت: چه کار کنم؟»، «گرگه جلو آمد و گفت: باید او را شکار کنم»، «کلاغه گفت: باید که قار و قار کنم، قار و قار و قار و قار قار، زنگوله پا! خبردار!»،
«زنگوله پا خبر شد، گرگه چه در به در شد، بزغاله جان در آمد».
«لی لی لی لی حوضک»، «گنجیشکه آمد آب بخوره افتاد تو حوضک»،
«این یکی درش آورد»، «این یکی آبش داد»، «این یکی نونش داد»، «این گفت: کی هلش داد؟»،
«منه منه کله گنده».
بازی4
چند نفر بودند می خواستند با هم بروند به مشهد، زیارت امام رضا(ع):
اولی گفت: دیلینگ دیلینگ، زنگ زد و ما بیدار شدیم
دومی گفت: تلق تولوق، همه سوار قطار شدیم (سریع باید گفته شود)
سومی گفت: شکر خدا، داریم میریم زیارت امام رضا(ع)
چهارمی گفت: نبات و زرشک و زعفرون، دعا واسه بچه هامون
انگشت شست گفت: چه کنم، چی کار کنم؟ (بچگونه و غمگین)
چون که بلیت ندارم (سریع گفته شود)، به این سفر نمی رم؟؟ (دست به بالا، حالت نمیروم)
کاشکی کبوتر بودم، پر و پر و پر میپریدم
می رفتم تو حرم امام رضا
انگشت شست چشم هاشو بست، رفت تو حرم امام رضا(ع)
بیا ما هم چشمامون رو ببندیم؛ ببینیم رفتیم تو حرم امام رضا(ع)
بازی5
پنج تا انگشت بودند که روی یک دست زندگی می¬کردند. در یک روز بارانی...
اولی گفت: وای داره بارون می¬آد؛
دومی گفت: شُرشُر ناودون می¬آد؛
سومی گفت: چتر نداریم بریم خونه، تر می¬شیم؛
چهارمی گفت: کوچک و کوچک¬تر می¬شیم؛
انگشت شست گفت نمی¬ریم، روی سرمان چتر می¬گیریم، دستو با هم بچرخانیم، تا زیر بارون نمانیم.
در این بازی هر دو دست کودک نقش دارند. یک دست باران می¬شود و روی انگشتان دست دیگر می¬بارد. با چرخاندن دستی که اولی و دومی و ... روی آن زندگی می¬کنند، باران بر پشت دست می¬بارد.
بازی6
پنج تا انگشت بودند، که روی یک دست زندگی می کردند. یک روز...
اولی گفت: ما زنبوریم، ویز ویز؛
دومی گفت: نیش میزنیم، جیز جیز؛
سومی گفت: می نشینیم روی گل؛ چهارمی گفت: چی بهتر از بوی گل؟؛
انگشت شست گفت که بابا شیره ی گل شیرینه، آن عسلی که بچه ها دوستش دارن، همینه.
دست بچه را مشت کنید و توی دستِ خود بگیرید. هنگام گفتن ویز ویز و جیز جیز، کف دست او را غلغک بدهید. در پایان، کف دستش را که عسل شیرین است به دهان ببرید.
بازی7
پنج نفر توی یک خانه زندگی می¬کردند. یک روز...
اولی گفت: وقت نماز بچه ها، وقت دعا؛
دومی گفت: برای چی ؟ چرا نماز، دعا چرا؟؛
سومی گفت: برای تشکر از خدا؛
چهارمی گفت: خدای مهربونی که دست و دهان و چشم و پا داده به ما؛
انگشت شست خم شد و سجده کرد و گفت خدایا دوست داریم تو خیلی مهربونی،
ما بچه ها مثل گلیم تو مثل باغبونی.
بعد از اجرای این بازی دستهای کودک را به حالت قنوت نگه دارید و از نعمتهای خدا سپاسگزاری کنید.
بازی8
5 تا انگشت ایستاده بودند و نماز می خواندند:
اولی گفت: وای مسجد ما خشگله
دومی گفت: حرف زدی و نماز تو باطله
سومی گفت: تو هم که حرف زدی بابا
چهارمی گفت: من یکی که حرف نزدم شکر خدا
اون که جلو ایستاده بود حرفاشونو گوش داده بود، داد زد و گفت:
نه دراز و نه کوتوله، نمازو خودم قبوله
خیلی خوب . برا من که خیلی مفید بودن.هم تنوعی هست در بازی لی لی حوضک ،هم برا بچه مطالب آموزنده داره