ذریه طیّبه

رب هب لی من لدنک ذریة طیبه

ذریه طیّبه

رب هب لی من لدنک ذریة طیبه

ذریه طیّبه

من حجاب را دوست دارم.

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تلویزیون» ثبت شده است


ریتم برنامه‌های تلویزیون، اعم از فیلم‌ها و کارتون‌ها و پیام‌های بازرگانی و حتی اخبار را در نظر بگیریم. همۀ آنها ریتم تندی دارند، بسیار تندتر از ریتم زندگی واقعی. و حال به تجربۀ خودمان از زندگی واقعی نگاه کنیم: روزهای کشدار، صرف زمان برای کارها، صرف زمان برای رفتن از جایی به جای دیگر: زمان می‌برد موی سرمان یا دست و پایمان رشد کند و قدمان بلند شود، زمان می‌برد دانه‌ای بروید و گل یا بوته یا درختی شود، زمان می‌برد زمستانی بهار شود، تابستانی پاییز شود، زمان می‌برد از این سر پارک و باغ و مزرعه به آن سرش برویم، زمان می‌برد سواد یاد بگیریم، زمان می‌برد در کاری، فنی، رشته‌ای متخصص شویم. لازم است تلاش کنی تا دستاورد ارزشمندی کسب کنی، لازم است صبر داشته باشی تا غوره‌ات مویز شود. نگاهی به دنیایی که خداوند خلق کرده است بیندازیم، و حال به تلویزیون نگاه کنیم: ریتم جهانی که در تلویزیون می‌بینیم، به‌خصوص این روزها با آن همه افکت و رقص نور و صدا و تصویر، چه قدر با ریتم دنیایی که می‌شناسیم هماهنگ است؟ حتی این روزها که برای خیلی چیزها میان‌بر درست شده است، هواپیمای جت و ماکروفر و اینترنت آمده است، فست‌فودخور و موبایل‌باز شده‌ایم، باز هم ریتم تلویزیون به مراتب از ریتم زندگی‌هایمان تندتر است، حداقلش این است که زندگی ما گاهی ریتمش تند است و تلویزیون همیشه. این پژوهش می‌گوید که یکی از اصلی‌ترین عوامل بیش‌فعالی، و یکی از مهم‌ترین دلایلی که چرا این روزها دائماً تعداد کودکان بیش‌فعال بیشتر می‌شود تلویزیون است. تلویزیون بر مغز اثر می‌گذارد، و این اثر مخرب است. اما مگر تلویزیون چه می‌کند؟

کودک یا نوجوان با هنرپیشه فیلم همانند می شود و سعی می کند رفتار، حرکات و حتی تکیه کلامهای او را تقلید کند .

 از طرفی چون آموزشهای فیلم با آنچه در ساخت فرهنگی جامعه ما ارزش محسوب می شود انطباق ندارند . این تضاد فرهنگی سبب می شود نوجوان نتواند کاملاً رفتارها را تقلید کند. نوجوان در اثر این تفاوتها ، احساس ناکامی کرده ، بین خواستهای خود و آنچه جامعه و سیستم ارزشی حاکم بر آن از او می خواهد تعارض می بیند و همین احساس ناکامی و تعارض عاملی برای نزدیک شدن به اضطراب و بیماری روانی خواهد بود. گاهی این تضادها از حد تفاوت و تضاد درون و بیرون فراتر می رود . به این معنی که وجدان اخلاقی که بیشتر تحت تأثیر سیستم ارزشی حاکم بر محیط است چیزی می طلبد و هنرپیشه به عنوان الگوی رفتاری که در اینگونه فیلمها معمولاً برخلاف فطرت پاک و خداجوی انسان حرکت می کند، رفتاری متفاوت را طلب می کند. اینجاست که تعارض شدیدی پیش می آید و آن تضاد ابعاد گوناگون درون انسان است. گویی که شخصیت فرد شکاف برداشته و از درون، دو نیمه متضاد در برابرهم می ایستند. در اثر همین تعارض ها پیوند فرد با زندگی واقعی بریده می شود. نه می تواند آنچه که خودش می خواهد باشد و نه آنچه جامعه از او انتظار دارد. در نتیجه نه شخصیت قابل قبولی برای خود دارد و نه برای جامعه .

دوران نوجوانی را دوران تنش و طوفان زندگی تعریف کرده اند. دورانی که نوجوان در بحران هویت دست و پا می زند. این تضادها هم به تشدید این تنشها کمک می کند و نوجوان در "آنچه که هست"، "آنچه که باید باشد" و "آنچه که می خواهد باشد" سرگردان می ماند. در اثر تشدید این بحرانها، نوجوان عواطف متزلزل پیدا می کند، رضایت لازمه برای یک زندگی موفق را از دست می دهد، اصالت و هویت خود را به فراموشی می سپرد و معیار ثابت اخلاقی را از دست می دهد و ... و تمام اینها در اثر عدم هماهنگی پیامهایی است که فیلمهای مبتذل و جامعه با هم دارند و به نوجوان تلقین می شود.