ذریه طیّبه

رب هب لی من لدنک ذریة طیبه

ذریه طیّبه

رب هب لی من لدنک ذریة طیبه

ذریه طیّبه

من حجاب را دوست دارم.

۴۷ مطلب با موضوع «قالب های آموزشی :: بازی» ثبت شده است

بسم رب الشهدا

 مهد حضرت رقیه سلام الله علیها واقع در خیابان قیام تقدیم می کند:


موارد قرمز باید از قبل تهیه شوند و شعر های صورتی را از قبل به بچه ها باید داد تا حفظ کنند.

مربی: بچه ها 30-40 سال پیش وقتی مادراتون بچه بودند، یک شاه ظالمی بر مردم حکومت می کرد( مربی عکس نقاشی شاه رو میچشبونه به دیوار). آمریکا که دشمن مسلمونا بود به این شاه ظالم پول می داد و کمکش می کردند تا مردم خوبو رو اذیت کنه. یه روز تو فصل زمستون بود که از آسمون برف میومد (مربی کاغذهایی در سایز آ5 رو به عنوان برف رو سر بچه ها می ریزد) شاه آدم خوبارو می گرفت تا نذاره اونا کارای خوب بکنند... مردم خوب ما هم که جلوی ظلم ساکت نمی شستند هی می گفتند ما شاه رو نمی خوایم، ما شاه رو نمی خوایم...

بچه ها حالا من میام دنبالتونو یکی از شما رو می گیرم. شما هم بگید مرگ بر شاه!  

(بچه ها باید فرار کنند و مربی دنبال کنه و بالاخره یکی از بچه ها رو بگیره و یکجا بشونه)

شک نکنید، همراه و همبازی شدن با ‫فرزندان‬ ، از مهمترین حلقه‌های مفقوده ‫‏تربیت‬ در خانواده‌های امروز است.
وقتی در جلسات مشاوره‌ یا مهمانیها و...، پدر و مادرها از ‫اعتیاد‬ فرزندانشون به بازی های رایانه‌ای شکایت می‌کنند، اول سوال می‌کنم برای فرزندان دلبندتون چقدر وقت گذاشتید؟ چقدر همبازی شدید و چقدر رفیق شدید؟!

ما پیرو پیامبری هستیم که در کوچه با کودکان همبازی می شد و برایشان شتر میشد تا شترسواری کنند. ‫‏مسلمانِ‬ پیامبری هستیم که در خانه برای امام‫‏حسن‬ و امام ‫‏حسین‬ علیهم السلام مرکب و اسب می‌شد.

ما عاشق پیامبری هستیم که با نوه های عزیزش همبازی می‌شد، برایشان زبان در می‌آورد و آنها را می‌خنداند و وقتی یکی از یارانش با تعجب‌گفت: فرزندم ریش در آورده و برای خودش مردی شده اما تا حالا او را حتی نبوسیده‌ام، به او فرمود: کسی که رحم و عطوفت نداشته باشد، مورد ‫‏مهر‬ و ‫‏عطوفت‬ قرار نخواهد گرفت!

همبازی شدن با کودکان

سوال مهم اینکه، آیا اگر ما هم بجای این مرد بودیم آنقدر به این مسائل کم توجه بودیم که با دیدن چنین رفتارهایی از یک پیامبر، تعجب میکردیم؟ احساس شما چیست؟

 


دریافت

 

در این بازی بچه ها به طور دایره می ایستند و دست یکدیگر را می گیرند. اوستا و بقیه بچه ها اشعار زیر را به طور پرسش و پاسخ می خوانند. برای سهولت، اوستا را شماره یک و بچه ها را شماره 2 ذکر می کنیم. 1: آسیاب مهر گردون، بچرخون و بگردون، آسیاب بخند 2: می‌خندم ، درها رو روی غم می بندم 1: آسیاب بچرخ 2: می چرخم 1: تندتر بچرخ 2: می چرخم (بچه ها تندتر می چرخند) 1: آسیاب بشین 2: می شینم (بچه ها می نشینند) 1: آسیاب پا شو 2: پا نمی شم 1: جون خاله جون 2: پا نمی شم 1: جون عمه جون 2: پا نمی شم 1: جون دایی جون 2: پا نمی شم 1: جون مهدی صاحب زمون، نور زمین و آسمون 2: پا می شم (همه با دست های گره کرده بلند می شوند) و پا می شم فدای آقا می شم 1: آسیاب تندترش کن 2: تندتر و تندترش کن و در این جا بازی از سر گرفته می شود، این بازی بیشتر جنبه مشارکت گروهی، نرمش و تفریح دارد.

گزارش برنامه ی خیمه ی عمو عباس برگزفته از گروه سفینه: 

ابتدا برنامه فایل صوتی درد دل کودکی با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)  پخش شد و بعد از  اون٬ ما از بچه ها خواستیم،هر کدوم بعد از معرفی خودشون هر جمله ای که دوست دارن به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)بگن. حرفهای خوبی زده شد تا رسید به جایی که هر کسی گفت وقتی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بیاد دوست داره چی کاره باشه.


سخنی با بزرگ ترها: لطفاً قبل از شروع بازی یک بار به همراه بزرگتر های دیگر این بازی را اجرا کرده و در حین توضیح بازی معنای لغاتی همچون «لبیک»، «ولایت»، «پیام آوری»، «علقمه»، «مشک» و «خیمه» را برای کودکان تشریح کنید.

مربی:بگید تشنه لبان بی آب

بچه ها:تشنه لبان بی آب

مربی: جانم فدای ارباب


مربی:بگید علی اصغر

بچه ها:علی اصغر

مربی: داداش بزرگش اکبر(ع)


مربی: بگید آفرین و ماشالا(ما شاء الله)

بچه ها:آفرین و ماشالا

مربی: شهید بشیم ایشالا

برنامه عید غدیر مهد حضرت رقیه سلام الله علیها واقع در میدان قیام

سفر به غدیر

نفر اول: بچه ها امروز روز عیده. عیده غدیر! کی می دونه عید غدیر چه روزیه؟ توی زمان های خیلی خیلی قدیم، پیامبر خوب ما، یه عالمه از مردم رو دور خودشون جمع کردند و امام علی علیه السلام رو به عنوان جانشین بعد از خودشون معرفی کردند و گفتند هر وقت که من نبودم، شما به حرفهای امام علی علیه السلام گوش بدید...  توی این روز پیامبر نام امیرالمومنین رو برای ایشون انتخاب کردند و  مردم با ایشون بیعت کردند یعنی پیمان بستند که هر چیزی که ایشون گفت انجام بدن.

نفر دوم: (آهی با افسوس می کشد) ای کاش ما هم در اون زمان های قدیم بودیم و با امیرالمومنین بیعت می کردیم...

نفر اول: خوب بیاید ما هم به اون زمانها سفر کنیم...

جارچی با لباس عربی، ناگهان وارد کلاس می شود. شیپور یا طبلی در دست دارد.

جارچی: الله اکبر، الله اکبر! مردم قبیله (نام کلاس را می گوید) خبر دارم، خبر! خبر!

نفر دوم: چی شده؟

جارچی: خبری دارم از طرف پیامبر خدا!

نفر اول و دوم خوشحالی می کنند و می گند: چه خبری؟

جارچی: پیامبر گفتند هر کسی که می تونه، هر جایی که هست خودشو به کعبه برسونه تا همراه من حج بجا بیاره... امسال آخرین سالیه که به حج می رند...

سلام

فایل رو دانلود کنید:

دریافت

خرجشم یه صلوات و دعا برای ازدیاد نسل طیب هست.

التماس دعا


·         · روزی پیامبر (ص) با گروهی نماز می گزارد. حسین (ع)، کودک خردسالی بود و در آن جا حضور داشت. هنگامی که پیامبر به سجده م یرفت، حسین می آمد و بر پشتش سوار می شد و پاهای خود را تکان م یداد و می گفت : "حل حل "، هنگامی که پیامبرمی خواست از سجده برخیزد، او را می گرفت و در کنار خود می نهاد. باز هم وقتی به سجده می رفت، کودک بر پشتش سوار می شد و می گفت:"حل حل". این کار ادامه یافت تا نماز به پایان رسید. یکی از یهودیان گفت: شما با کودکان رفتاری میکنید که ما نمی کنیم. پیامبر (ص) فرمود:شما هم اگر به خدا و پیامبرش ایمان داشتید، به کودکان رحم می کردید.

 

· پیامبر (ص) در حال سجده بود و امام حسن (ع) بر گردنش سوار شده بود. سجده پیامبر خدا طولانی شد. پس از نماز، اصحاب گفتند: فکر کردیم حادثه ای اتفاق افتاده یا وحی نازل شده است، فرمود: هیچکدام اینها نبود.

بلکه فرزندم بر من سوار شده بود و من خوش نداشتم که در کار او تعجیل کنم تا این که کارش را تمام کند.

 

· جابر بن عبدالله انصاری می گوید:

پیامبر خدا بر چهار دست و چا راه می رفت و حسنین سوارشان بودند و می فرمود:

نعم الجملان جملکما و نعم الجملان انتما

مرکب شما مرکب خوبی است و شما بر دوش این مرکب، بار خوبی هستید.

این رفتار پیامبر سبب می شد که برخی از پیرمردهای دیگر نیز می آمدند و همبازی این بچه ها می شدند.

 

· فرار کردن امام حسین علیه السلام از پیامبر صلی الله برای بازی کردن با ایشان که وقتی پیامبر صلی الله ایشان را گرفت، بوسید و فرمود:

حسین از من و من از حسینم، هر کس او را دوست دارد، خدا را دوست داشته است. حسین نواده ای از نوادگان پیامبران است.

 

· حضرت زهرا سلام الله علیها، امام حسن علیه السلام را در کودکی تکان می دادند و این شعر را میخواندند:

اَشْبِه اَباکَ یا حَسَنْ

وَاخْلَعْ عَنِ الْحَقّ اَلرَسن

و َ اعْبُدْ اِلهَاً ذا مَنَنْ و

وَ لا توال ذا الْاحَنْ

معنی: ای حسن، شبیه پدرت باش و در مقابل حق تسلیم باش و خدایی که صاحب منتها و

نعمت ها است، پرستش کن و با کینه توزان دوستی مکن!

 

· مسابقه خط خوش که خضرت زهرا سلام الله علیها تسبیح خود را پاره می کنند.(چون داستان معروفی است خلاصه نوشتم)

 

· در روایت است که رسول خدا (ص) به حسنین (ع) فرمود: اکنون برخیزید و کشتی بگیرید.

بچه ها به مسابقه کشتی پرداختند، مادر از خانه بیرون رفته بود. وقتی به خانه برگشت، دید رسول خدا (ص) می فرماید: حسن حمله کن و حسین را بر زمین بیفکن.

عرض کرد: پدر، چرا بزرگتر را بر کوچکتر تشجیع می کنی؟

فرمود: دخترم آیا راضی نیستی که حسن را تشجیع کنم؟ اینک جبرئیل هم ایستاده و حسین را تشجیع می کند.

 

· روزی رسول گرامی (ص) جهت اقامه نماز عازم مسجد شدند. در سر راه مسجد کودکان مهاجر و انصار مشغول بازی بودند. آنان با مشاهده پیامبر (ص) دست از بازی کشیدند و دوان دوان به سویش روی آوردند. هر یک از کودکان از دوش آن حضرت بالا می رفتند و در همان شتر من باش). کودکان می دانستند که نوه های رسول خدا (ص)، « کن جملی » : حال می گفتند حسن و حسین (ع) نیز همیشه این بازی را با آن حضرت داشتند. رسول اکرم (ص) در کمال خوش رویی و تواضع به خواسته آنان تن داده، با مهر و محبت و رأفت پدرانه، خواه ش آن ها را بر آورده ساخت. از طرفی، یاران پیامبر (ص) در مسجد انتظار می کشیدند تا نماز عصر را به امامت ایشان برگزار کنند. بلال حبشی یار با وفای رسول خدا (ص) به خاطر تأخیر ایشان رو به خانه پیامبر (ص) آورد و همین که در سر راه، پیامبر (ص) را با این وضع با کودکان مشاهده کرد، خواست تا از این کار ممانعت به عمل آورد و رسول گرامی (ص) را از دست کودکان برهاند، اما پیامبر (ص) او را از این کار بازداشت و در همان حال فرمودند : "برای من تنگ شدن وقت نماز از دلتنگی کودکان یارانم، خوشایندتر است". رسول اکرم (ص) از بلال خواستند که به خانه ایشان برود و چیزی بیاورد که به وسیله آن، بچه ها را راضی کند تا از آن حضرت دست بردارند . بلا ل پس از جستجوی زیاد در خانه رسول اکرم (ص)، تعداد هشت عدد گردو پیدا کرد و به خدمت رسول (ص) آورد. پیامبر(ص) در حالی که با لبخند، حالت نورانی خاصی به چهره مبارکشان بخشیده بودند، خطاب به کودکان فرمودند: "آیا شترتان را به این گردوها می فروشید؟ " کودکان هلهله شا دی به راه انداختند و گردوها را گرفته، دست از رسول گرامی (ص) بر داشتند.

 

· بازی با بچه آهو: اعرابى بحضور پیغمبر اعظم اسلام صلى اللَّه علیه و آله و سلم یک بچه آهو بعنوان هدیه براى دو فرزند ایشان، حسنین علیهما‌السلام آورد. امام حسن که در حضور رسول خدا بود خواهان آن بچه آهو شد و پیغمبر اکرم آن را به وى عطا کرد. ساعتى بیش نگذشته بود که امام حسین هم آمد و دید امام حسن با آن بچه آهو بازى میکند. امام حسین به وى گفت: این بچه آهو را از کجا آورده‏اى!؟ گفت: جدم بمن عطا کرده است. امام حسین بسرعت بحضور پیامبر اکرم مشرف شد و گفت: به برادرم بچه آهو عطا کردى که مشغول بازى است، ولى بمن نظیر آن عطا نمیکنى!؟ این سخن را همچنان تکرار میکرد، رسول خدا ساکت بود، ولى در عین حال امام حسین را دلدارى میداد و او را با سخن سرگرم مى‏نمود، تا کار بجائى رسید که نزدیک شد امام حسین علیه السّلام گریان شود!!

 

 در همین حال بودند که ناگاه درب مسجد سر و صدائى بلندشد! یک آهو با بچه خود و یک گرگ به دنبالشان آمده بودند. آن آهو با زبان فصیح گفت: یا رسول اللَّه! من دو بچه داشتم که یکى از آنها را شکارچى شکار کرد و بحضور شما آورد. این یکى از برایم باقى ماند و من به وى دل خوش کرده بودم در همین ساعت مشغول شیر دادن وى بودم که شنیدم گوینده‏اى میگفت: اى آهو! بچه خود را بسرعت نزد حضرت محمّد برسان، زیرا حسین در حضور جدش ایستاده و نزدیک است که گریان شود و ملائکه عموماً سر از صومعه عبادت برداشته‏اند. اگر حسین گریان شود ملائکه مقرب خدا براى گریه او گریان خواهند شد. نیز شنیدم گوینده‏اى میگفت: اى آهو! قبل از اینکه اشک حسین جارى شود خود را به وى برسان! و الا این گرگ را بر تو مسلط میکنم تا تو را با بچه‏ات بخورد. یا رسول اللَّه! من با اینکه زمین برایم در هم پیچیده شده مسافت دورى را طى کرده‏ام و با بچه‏ام بحضور تو مشرف شده‏ام. من پروردگار خود را ستایش میکنم قبل از اینکه اشک حسین بصورتش بچکد خود را بشما رساندم...

 

  بازی های زمان کودکی امام صادق علیه السلام:

 

  امام صادق علیه السلام در کودکی شمشیر بازی می کرد.

ام فروه، مادر ایشان، در موقع بازی وی را تشویق می کرد و با این شعر احساسات خود را آشکار میکرد:

اِنشروا حَبا حَبا، قدطال نَما، وَجهُه بدرُ السماء.

مژده باد که کودکم راه افتاده، در حال رشد و نمو است و صورتش ماه شب چهارده.

 

· حضرت امام صادق (ع) می نشست و استاد می شد و کودکان دیگر شاگرد او می شدند و امام جعفر صادق (ع) می گفت: این چه میوه ایست که بر درخت می روید یا بر زمین می روید و رنگ آن در مثل قرمز است و طعم شیرین یا ترش دارد و موقع بدست آمدن میوه هم این فصل (یا فصل دیگر) می باشد.

کودکان که شاگرد حضرت امام صادق (ع) بودند، وادار به تفکر می شدند.

 اگر در بین آنها کسی بود که می توانست اسم آن میوه را ببرد، از مرتبه شاگردی به درجه استادی می رسید.

 

· یک استاد و چند شاگرد انتخاب می شدند و استاد، کلمه ای را بر زبان م یآورد و در مثل می گفت: "الشراعیه" به معنای ماده شتری که گردن دراز دارد. شاگرد هم کلمه "الشراعیه" را بر زبان میآورد و از آن به بعد شاگرد بایستی بدون انقطاع کلمه، الشراعیه را تکرار نماید و استاد برای این که او را به اشتباه بیندازد، پیاپی کلماتی بر وزن الشراعیه را بر زبان می آورد، بدون این که آن کلمه باشد و در مثل می گفت: الدراعیه، الذراعیه، الصفاعیه، الکفائیه و غیره.

 

  امام موسی بن جعفر علیه السلام می گوید: روزی از مکتبخانه برگشتم و لوحم را در دست داشتم، پدر مرا پیش خود نشاند و فرمود:

از زشتی دور شو و اراده آن نکن

سپس از من خواست که این نیم بیت را با نیم بیت دیگر کامل کنم، گفتم:

بر نیکی کسی که درباره اش نیکی کرده ای، بیفزای.

سپس فرمود:

به زودی از دشمن خود، هرگونه نیرنگی می بینی.

گفتم:

با دشمن نیرنگ نکن.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

یه سری پازلهای مذهبی و کتابهای بچگانه در مورد غدیر را می تونید در این سایت ببینید.

http://khetabeghadir.com/Koodakan/Story-Archive/lang/Fa.aspx

http://khetabeghadir.com/Koodakan/Puzzel/Home/lang/Fa.aspx

التماس دعا