ذریه طیّبه

رب هب لی من لدنک ذریة طیبه

ذریه طیّبه

رب هب لی من لدنک ذریة طیبه

ذریه طیّبه

من حجاب را دوست دارم.

کشور ما خوشبختانه کشور هنر و ادبیّات است. نمیخواهم به طور مطلق و بیمطالعه ادّعایی را بکنم که حالا در خیلی از رشته‌های هنری، یا بلد نیستیم، یا عقبیم، یا مقلّدیم! در این بحثی نیست؛ لیکن طبیعت این تاریخ، بیشتر یک طبیعت ادبی و هنری است و گذشته‌ی ما، طبیعت ما و ادبیّاتِ خیلی قوی ما هم این را نشان میدهد.

ده نکته در ادبیات، حائز اهمیت است: یکی پیش بردن ادبیات در هر عصری که به عهده‌ی کسانی است که سروکارشان با ادبیات است و در هر بخشی از بخشهای ادبیات، نسبت به آن آگاهی، توانایی و خبرویّت دارند. یک نکته خرج کردن درست ادبیّات در سطح کشور، در سطح جامعه، یا در سطح جهان است؛ هرجایی که در بُرد ادبیّات ماست. البته روزی از قسطنطنیه، یا از استانبول تا آسیای شرقی، بُرد ادبیّات ما بود. خوب؛ زمانی این‌طور بوده است؛ زبان فارسی، زبان دیوانی کشور عثمانی بود. در همان زمانی که کشور عثمانی دائماً با ایران جنگ داشت، نفوذ زبان فارسی آن‌چنان بود که منشی و دبیر دستگاه عثمانی کار خودش را با خطّ فارسی، با عنوان فارسی، با تعبیر و زبان فارسی و با شعر فارسی راه میانداخت! از این طرف هم - طرف شرق - حتّی تا هند و چین، زبان فارسی بُرد داشت. زبان مذهبی بود؛ زبان اداری، زبان دبیران و منشیان و زبان ادبیّات و هنر بود.
امروز این دایره محدود شده است. البته بعد از انقلاب مقداری گسترش پیدا کرده؛ ولی قبل از انقلاب بر اثر تنگ‌نظری و نادانی و بیسوادی مسؤولان کشور در دوره‌ی اواخر قاجار تا آخر زمان محمّدرضا پهلوی، زبان و ادبیّات فارسی انحطاط پیدا کرد. با این‌که ما در همین دوره، انصافاً شخصیتهای خوب ادبی، شاعر و نویسنده‌ی بزرگ هم داشتیم، لیکن از لحاظ گسترش سیاسی و از لحاظ قدر و قیمت بین‌المللی، در پایینترین وضعیت قرار گرفتیم! علّت هم این بود که در مهد زبان فارسی - یعنی ایران - کسانی که متصدّیان امور بودند، از زبان فارسی تبرّی میجستند! این نهایت انحطاط است. عدّه‌ای راجع به تغییر خط حرف میزدند و عدّه‌ای در مورد به کار بردن لغات و اصطلاحات فرنگی افتخار میکردند و خودشان را در مقابل آن کوچک میدانستند! آن‌جایی هم که میخواستند فارسیسازی کنند، حتّی لغت‌سازىِ فارسیشان نوعی اظهار ارادت به لغت بیگانه بود! واقعاً از چیزهای عجیبی که انسان مشاهده میکند، این‌که یک دستگاه لغت‌سازی در ارتش زمان شاه وجود داشت؛ آنها مینشستند و لغتی را از لغتنامه‌ی کهن فارسی انتخاب میکردند که یک نوع شباهتی به زبان خارجی داشته باشد! گاهی هم لغت فارسی جعل میکردند؛ لغت‌سازی میکردند. البته لغت‌سازی، کار جایزی است؛ به شرط این‌که آن کسی که لغت‌سازی میکند، صلاحیت این کار را داشته باشد - اشکالی ندارد، پیشرفت زبان است - اما آنها صلاحیت داشتند یا نداشتند، کاری ندارم؛ لیکن لغت‌سازیشان با توجّه به لغت خارجی بود! «تک» را در مقابل «اَتک» و برای تقلید از «اَتک» میآوردند! «چالش» را برای تقلید از «چلنج» میآوردند! این‌طور لغت‌سازی میکردند. از این قبیل، زیاد است و شاید اگر کسی واقعاً دنبال کند، بتواند یک دفتر از این‌گونه لغتهایی که عمدتاً بر محور لغت انگلیسی میگشته، بیابد. خوب؛ وقتی که در مهد زبان فارسی، زبان فارسی این‌گونه مورد بیاعتنایی است که بلد نیستند درست فارسی حرف بزنند، انتظار پیشرفتِ آن بیجاست!
یک وقت یک نخست‌وزیر عرب‌زبان، در زمان ریاست جمهوری بنده آمده بود با من ملاقات میکرد - یادم نیست که رئیس جمهور بود یا نخست‌وزیر - وزیر خارجه‌اش هم پهلویش نشسته بود. با من عربی صحبت میکرد، یک جمله را خواست بگوید، آن مفهوم را نتوانست در عربی پیدا کند! هرچه فکر کرد، دید یادش نمیآید. به طرف وزیر خارجه‌اش برگشت و به فرانسوی پرسید که این چه میشود؟ آن مفهوم را به لغت فرانسوی گفت و عربی معادلش را به رئیسش گفت؛ آن وقت ایشان به من گفت! جالب این‌جاست که من به‌عنوان مخاطب او که زبانم هم عربی نبود، آن معادل را میدانستم و برایم سخت نبود! من فارسی زبان بودم و آن آقا لغت عربی خودش را بلد نبود و از راه لغت معنی فرانسوی - عربی، از وزیر خارجه‌اش پرسید! من در دلم گفتم بیخود نیست شما این‌قدر بدبختید که زبان خودتان را هم بلد نیستید؛ در حالی که شما رئیس کشورتان هستید! عزیزان من! این وضع، قبل از انقلاب در ایران هم وجود داشت. خیلی تعجّب نکنید؛ زبان خودشان را بلد نبودند!

تو در اوج فلک چه دانی چیست
که ندانی که در سرایت کیست

تو در داخل خانه‌ی خودت این‌گونه حرکت میکنی، آن وقت دلت میخواهد که زبان به بنگال و به چین و ماچین و به قسطنطنیه برود!؟ معلوم است که زبان، محدود میشود.

البته بعد از انقلاب، تا حدودی تکان خورد. امروز در مناطق جزیرةالعرب - اینها که عرض میکنم، اطّلاع است، حدس و تخیّل نیست؛ خبر دارم - عربی که مثلاً اهل منطقه‌ی احسا و قطیف(۱) است، که هیچ وقت ممکن نبود یک کلمه‌ی فارسی هم یاد بگیرد، با نشستن پای رادیو و تلویزیون فارسی ایران - که تلویزیون را با بشقاب میگیرد - زبان فارسی میآموزد؛ یعنی میتواند فارسی حرف بزند. آن‌قدر پای رادیو و تلویزیون فارسی مینشینند، تا بتوانند بتدریج فارسی یاد بگیرند! یعنی انقلاب، زبان را منتشر کرد.

امروز به برکت انقلاب در نقاطی از دنیا، زبان فارسی به عنوان زبان دوم دانشگاهی یا به عنوان زبان رشته‌ی اختصاصی، باز مورد توجّه قرار گرفته است. انقلاب پیام و سخنی دارد؛ کسی که مسلمان است، پیام اسلام را از انقلاب میگیرد، کسی هم که مسلمان نیست و بالاخره پیام نو را از انقلاب میگیرد، دلش میخواهد - مثلاً - بداند که امام و پدر این انقلاب، وقتی حرف میزد، چه میگفت که در ترجمه نمیشود فهمید؛ لذا زبان فارسی یاد میگیرند. امروز این‌طور است. به‌هرحال، امیدواریم زبان فارسی گسترش پیدا کند. زبان فارسی زبانی است با ظرفیت و با کشش. یکی از مراکزی که باید در آن، روی زبان و ادبیّات - بخصوص با شیوه‌های هنری - تلاش شود، مرکز شماست؛ چون شما با نسلی کار میکنید که آن نسل هرچه را که از شما فرا گرفت، برایش ماندگار خواهد بود.

اگر امروز کودک ما فارسی را درست یاد بگیرد و بتواند لغت فارسی را در جایی که لازم دارد، استفاده و مصرف کند، اگر شاعر شد، اگر هنرمند، گوینده، برنامه‌ساز، یا کتاب‌نویس شد، شما دیگر خاطرتان جمع است؛ مثل کتاب‌نویس، فیلمنامه‌نویس، گوینده‌ی تلویزیون و افرادی نظیر آنها که در محیط قبلی پرورش پیدا کرده‌اند، نخواهد بود. یعنی شما در حرکت خودتان در کانون، میتوانید آن دو مقصود و دو وظیفه‌ای را که در باب ادبیات هست، هر دو را با هم تأمین کنید؛ هم ادبیات را پیش ببرید، هم آن را در قشرهای گوناگون - که قشر مخاطب شما کودک است - درست صرف کنید. بنابراین به زبان و ادبیّات، باید خیلی اهمیت داده شود.
یک جمله‌ی کوتاه هم درباره‌ی نقش هنر عرض کنم. البته شما خودتان هنرمندید و مناسبتی ندارد که من با شما در این زمینه چیزی بگویم - همه‌ی شما بهتر از من میدانید - لیکن عزیزان من! زبان هنر زبانی است که هیچ چیزی جایگزین آن نیست. حتّی در نوشته‌ها هم بایستی هنر به کار برد. حتّی در فرهنگِ کلامی هم هنر است که اثر میگذارد! یک عبارت را شما میتوانید دو نوع بیان کنید: هنرمندانه و غیر هنرمندانه. اگر هنرمندانه بیان کردید، اثر میگذارد ولی همان عبارت اگر غیرهنرمندانه ادا شد، اثر نخواهد گذاشت! هنر این‌گونه است؛ هیچ چیز جای هنر را نمیگیرد.
امروز فرهنگ استعماری در سطح جهان - فرهنگ متجاوزانه تعبیر کنیم - که میخواهد همه‌ی دنیا را تسخیر کند - البته این فرهنگ، مقوله‌ی مرکّبی است، مقوله‌ی بسیطی نیست - بیشترین و رونده‌ترین وسیله‌ی مورد استفاده و مرکب سیرش، هنر است. فیلم میسازند، نمایشنامه، اثر هنری و رمان درست میکنند و میفرستند!
ما چرا نقش هنر را در کارهای معمولىِ زندگی خودمان، این‌قدر دست کم میگیریم!؟ الان همین کارهای هنری که آقای چینیفروشان اشاره فرمودند و من هم بعضی از آنها را دیده‌ام، کاملاً حاکی از هوشمندی است. ظاهراً یکی دو تا از آنها هم از تلویزیون پخش شد که خیلی هوشمندانه و خوب تهیه شده بود. این‌گونه کارها را هرچه میتوانید باید تکثیر کنید. هنر، تا آن نهاییترین لایه‌های ذهن انسان نفوذ میکند و ماندگار و سازنده است. هرچه میتوانید از هنرِ خوب، هنرِ فاخر - نه آبکی و پیش پا افتاده - استفاده کنید.

البته شنیدم که شما قصّه‌گویی دارید. قصّه‌گویی، هنر بسیار خوبی است. قصّه‌های خوب، سازنده‌ی شخصیت کودکاست. همان قصّه‌های قدیمی را که ما از مادر خودمان، از مادر بزرگ و یا از پیرزن دیگری در کودکی شنیده‌ایم، امروز که مرور میکنیم، میبینیم در آنها چقدر حکمت وجود دارد! انسان، بعضی از خصال و تفکّرات خودش را که ریشه‌یابی میکند، به این قصّه‌ها میرسد. قصّه مقوله‌ی خیلی مهمّی است؛ منتها قصّه‌های خوب.

سعی کنید در این قصّه‌گویی و در این کار هنری، اوّلین چیزی را که در کودک ایجاد میکنید، ایمان باشد. هیچ چیز، معادل ایمان نیست. شما از این بچه، هرچه بخواهید بسازید، باید در او ایمان به وجود آورید. بدترین ضربه‌ای که امپراتوری خبری و هنری زد، این بود که شبکه‌ی عظیم فساد در دنیا را در این سالهای متمادی راه انداخت - که متأسفانه در دوره‌ی پهلوی، پَرش ما را هم گرفت - هُرهُری مذهبی و بیایمانی را رواج داد که انسان در دل و جان خودش، به هیچ ستونی متّکی نباشد! سعی کنید بچه‌ها را با ایمان کنید؛ ایمان به خدا، ایمان به حقیقتِ مطلق و ایمان به اسلام. اگر این بچه‌ها باایمان پرورش پیدا کردند و شما توانستید بذر ایمان را در دلشان بکارید، در آینده میشود از آنها هر شخصیت عظیمی ساخت و برای هر کاری مناسبند.
اگر این عنصر را در آنها نداشته باشیم، برای هیچ کاری مناسب نیستند؛ هرچه بشوند، نامطمئنّند. سیاستمدار شوند، نامطمئنّند، تاجر شوند، کارگر شوند، نویسنده یا هنرمند شوند، نامطمئنّند. سعی کنید ایمان را در بچه‌ها تقویت کنید. این اوّلین نقطه است.
البته آن وقت میتوان بر محور ایمان، تعصّب و جمود و امثال آن را پروراند و تنید؛ میتوان صفات عالی، آزاداندیشی، شجاعت، بزرگواری و سماحت را پروراند و تنید. آنچه را که فکر میکنید برای این بچه و برای شخصیت او لازم است، بر محور ایمان بتنید. ان‌شاءاللَّه خداوند شما را توفیق دهد.

البته ما همین‌طور میگوییم بکنید، ولی میدانم که در عمل، خیلی دشوار است، خیلی خون دل دارد، خیلی زحمت دارد. قصد من این نیست که از زحمات و دشواریهای این کار صرف نظر کرده باشم؛ لیکن میخواهم عرض کنم که با همّت بلند، ان‌شاءاللَّه همه‌ی دشواریها برطرف خواهد شد و خداوند به شما توفیق خواهد داد. چون در راه خداست و کار بزرگ است، ان‌شاءاللَّه موفّق خواهید شد.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی