ذریه طیّبه

رب هب لی من لدنک ذریة طیبه

ذریه طیّبه

رب هب لی من لدنک ذریة طیبه

ذریه طیّبه

من حجاب را دوست دارم.

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عاشورا» ثبت شده است

کودک و نوجوان و عاشورا

یکی از جلوه های باشکوه حرکت کاروان امام حسین علیه السلام ، حضور کودکان همراه امام حسین علیه السلام و خاندان مکرم ایشان است. این حضور شورانگیز به شکوه حرکت امام حسین علیه السلام رنگ و بوی خاصی بخشید. برخی از این جلوه ها عبارتند از:

علی اصغر علیه السلام

یکی از فرزندان امام حسین علیه السلام نوزاد شیرخواری بود که از تشنگی در روز عاشورا بی تاب شده بود. امام، خطاب به دشمن فرمود: «از یاران و فرزندانم، کسی جز این کودک نمانده است. نمی بینید که چگونه از تشنگی بی تاب است؟» در «نفس المهموم» آمده است که فرمود: «اِنْ لَمْ تَرْحَمُوُنی فَاْرحَمُوا هَذَا الطِّفْل» و در حال گفت وگو بود که تیری از کمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم علی اصغر را درید. امام حسین علیه السلام خون گلوی او را گرفت و به آسمان پاشید.

رقیه

دختر سه یا چهار ساله ابا عبداللّه الحسین علیه السلام است که در سفر کربلا، همراه اسیران اهل بیت بود و در شام، شبی، پدر را به خواب دید و پس از بیدار شدن بسیار گریست و بی تابی کرد. خبر به یزید رسید. به دستور او، سر مهطر امام علیه السلام را نزد او بردند. رقیه از این منظره، بیشتر ناراحت و رنجور شد و همان روزها در خرابه شام (که محل اقامت موقت اهل بیت علیهم السلام بود) جان داد.

امام محمدباقر علیه السلام

تنها فرزند امام سجاد علیه السلام بود. مادر بزرگوارش، فاطمه دختر امام حسن مجتبی علیه السلام معروف به ام عبدالله است. در کربلا، سه سال و نیم بیشتر نداشت و حوداث خونین عاشورا و دوران اسارت را در حافظه خویش ثبت کرد.

قاسم بن الحسن

نوجوانی نابالغ بود که روز عاشورا در کربلا حضور داشت. وی فرزند امام حسن علیه السلام بود و برخی مادرش را رمله و برخی نفیله می دانند. وی با اصرار زیاد، عمویش حسین علیه السلام را راضی کرد تا به میدان برود.

حمید بن مسلم می گوید:

«در این گیر و دار بودیم که دیدم پسرکی به سوی ما می آید که چهره اش همانند پاره ماه بود. در دستش، شمشیری و در تنش، پیراهنی و اِزاری و نعلینی پوشیده بود که بند یکی از آن دو پاره بود و فراموش نمی کنم که آن بند کفش پای چپش بود. عمرو بن سعید بن نفیل ازدی از وی چون او را دید، گفت: «به خدا سوگند! اکنون بر او حمله می برم.» به او گفتم: «سبحان الله! تو از این کار چه هدفی داری؟ همان کسانی که دور او را گرفته اند و حتی یک نفر از ایشان را باقی نمی گذارند، او را کفایت می کنند.» گفت: «به خدا سوگند! من بر او حمله خواهم کرد». سپس بر او حمله کرد و پیش از آنکه این نوجوان روی برگرداند، با شمشیر چنان بر سرش کوبید که فرقش شکافته شد. پسرک با صورت به زمین افتاد و فریاد زد: «ای عمو جان!» و با این کلمه از حسین علیه السلام یاری خواست.

در زیارت ناحیه مقدسه درباره وی چنین آمده است:

«سلام بر قاسم، پسر امام حسن علیه السلام ، آن نوجوانی که دشمن فرقش را شکافت و لباس جنگی اش را ربود. آن گاه که عمویش، حسین علیه السلام را به کمک طلبید، مانند بازِ تیزپروازی بر بالین او حاضر شد. در این هنگام، امام فرمود: «از رحمت خدا دور باشند قومی که تو را کشتند. آنان که جد و پدر بزرگوار تو در روز قیامت، دشمنشان است».

سپس حسین علیه السلام پیکر او را از زمین برداشت و به سینه چسبانید و به جانب خیمه ها برد، درحالی که پاهای آن نوجوان، به زمین کشیده می شد و در کنار فرزند جوانش علی اکبر و دیگر شهیدان خاندان خویش بر زمین نهاد.

عبد اللّه بن حسن بن علی علیه السلام

وی نوجوان ۱۱ ساله و فرزند امام حسن مجتبی علیه السلام بود که روز عاشورا وقتی دید سید الشهداء علیه السلام بر زمین افتاده است، برای دفاع از عموی مظلومش به سوی میدان شتافت و جنگید و عده ای را کشت و با تیغ بحر بن کعب به شهادت رسید. برخی هم نقل کرده اند، حرمله با شمشیر، دست او را که در آغوش عمویش حسین علیه السلام قرار گرفته بود، برید و همان جا شهیدش کرد.


سخنی با بزرگ ترها: لطفاً قبل از شروع بازی یک بار به همراه بزرگتر های دیگر این بازی را اجرا کرده و در حین توضیح بازی معنای لغاتی همچون «لبیک»، «ولایت»، «پیام آوری»، «علقمه»، «مشک» و «خیمه» را برای کودکان تشریح کنید.

مربی:بگید تشنه لبان بی آب

بچه ها:تشنه لبان بی آب

مربی: جانم فدای ارباب


مربی:بگید علی اصغر

بچه ها:علی اصغر

مربی: داداش بزرگش اکبر(ع)


مربی: بگید آفرین و ماشالا(ما شاء الله)

بچه ها:آفرین و ماشالا

مربی: شهید بشیم ایشالا

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
نواهایی برای محرم کودکان رو میتونید از سایت هدهد دانلود کنید:
http://www.hodhodfarsi.tv/media.php?Show=Shahadat

به امید روزی که همه بچه مسلمونا با عشق امامشون بزرگ شند...

التماس دعا

 

لالایی عاشورا

مدت زمان: 6 دقیقه 2 ثانیه 

مدینه بود و غوغا بود

 اسیرِ دیوِ سرما بود
محمد سر زد از مکه

که او خورشیدِ دلها بود
لا لا خورشیدِ من لا لا

 گلِ امیدِ من لا لا

 

خدیجه همسرِ او بود

زنی خندان و خوش خو بود
برای شادی و غم ها

خدیجه یارِ نیکو بود
لا لا لا شادیم لا لا

گل آزادیم لا لا

 

خدا یک دخترِ زیبا

به آنها داد لا لا لا
به اسمِ فاطمه زهرا

امیدِ مادر و بابا
لا لا لا کودکم لا لا

قشنگ و کوچکم لا لا

 

علی دامادِ پیغمبر

برای فاطمه همسر
برای دخترِ خورشید

علی از هر کسی بهتر
چراغِ خانه ام لا لا

گلِ گلدانِ من لا لا

 

علی شیرِ خدا لا لا

علی مشکل گشا لا لا
شبِ تاریک نان می برد

برای بچه ها لا لا
لا لا مشکل گشای من

گل باغِ خدای من

 

حسن فرزند آنها بود

حسن مانندِ بابا بود
شهیدِ زخم دشمن شد

حسن یک کوه تنها بود
لا لا کوه بلند من

تو شیرین تر ز قند من

علی فرزند دیگر داشت

جوانی کوه پیکر داشت
همیشه حضرت عباس

به لب نامِ برادر داشت
لا لا نازک بدن لا لا

 عصای دستِ من لا لا

 

گلِ پرپر حسینم کو

گلِ سرخ و گل شب بو
کنار رود و لب تشنه

تمامِ غنچه های او
لا لا لا غنچه ام لا لا لا لا لا لا

گلِ تنها

حسین و اکبرم لا لا

علی اصغرم لا لا
کجایی عمه جان زینب

سکینه دخترم لا لا
لا لا لا لا گل لاله

نکن گریه نکن ناله

 

شبی سرد است و مهتابی

چرا گریان و بی تابی
برایت قصه هم گفتم

چرا امشب نمی خوابی
لا لا لا جان من لا لا

گل باران من لا لا