ذریه طیّبه

رب هب لی من لدنک ذریة طیبه

ذریه طیّبه

رب هب لی من لدنک ذریة طیبه

ذریه طیّبه

من حجاب را دوست دارم.

 مشکلاتکاهش جمعیت در بیان حضرت امام خامنه ای (حفظه الله تعالی)، آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی، استاد علی اکبر رائفی پور و حجت الاسلام دکتر ناصر رفیعی را می توانید از اینجا دانلود کنید.


خطر کاهش جمعیت در صحبت های آیت الله مکارم شیرازی در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها رو هم می تونید از اینجا دانلود کنید.

حجت‌الاسلام قرائتی با اشاره به تصور غلط زوج‌های جوان درباره فرزند دار شدن، می‌گوید: اصرارهای زیادی به من شد که در تلویزیون بگویم اولاد کمتر بهتر است؛ اما قرآن کمکم کرد و نگفتم.
به گزارش فرهنگ نیوز، چندسالی است که افزایش جمعیت ایران اسلامی مورد تأکید مسئولان کشور قرار گرفته است و این در حالی است که در دهه 70 این مسئله سیری معکوس را می‌پیمود.
اتفاق دهه 70 در رابطه با کنترل رشد جمعیت و اذعان به اشتباه بودن آن؛ شاید یکی از مصادیق توجه نکردن به ظرائف معارف حیات‌بخش قرآن کریم باشد.
در ادامه برای درک بهتر این موضوع به سخنان حجت‌الاسلام قرائتی در این باره توجه کنید.


دریافت
مدت زمان: 4 دقیقه 35 ثانیه 


در کلیپ زیر هم می تونید نظر مردم رو در مورد تعداد فرزند ببینید.



دریافت
مدت زمان: 6 دقیقه 53 ثانیه 

برنامه «راز» یکشنبه 15 تیرماه 1393 با موضوع «جمعیت» و با حضور حجت‌ الاسلام سقای بی‌ ریا، عضو هیات علمی موسسه امام خمینی (ره) و محمد جواد محمودی، سردبیر فصلنامه جمعیت و عضو هیات علمی وزارت علوم برگزار شد که صوت این برنامه را می توانید از اینجا دانلود نمایید.

در تربیت اطفال، باید به تربیت زبان پرداخت. کمتر حرف زدن، قبل حرف زدن فکر کردن، آیا همان را می خواستی گفتی؟....

کودک باید سکوت و تعمق و توی فکر رفتن را از والدین یاد بگیرد.


از اینجا هم می تونید کلیپی در مورد کنترل زبان برگرفته از سوره قلم را ببینید.

«سمیت فاطمه لانها فطمت ( بریده، جدا کرده) شیعتها و ذریتها عن النار.» 
فاطمه  (سلام الله علیها) موجب نجات شیعه اش هست. صدیقه طاهره  (سلام الله علیها) باعث می شود دوستانش در آتش نسوزند. به خاطر آبرویی که پیش خدا دارد، فردای قیامت شفاعت همه را می کند. بی بی وجودش به گونه ای است که دوستانش را نجات می بخشد. یک جنبه ذاتی و واقعی در درون و یک جنبه نوری دارد. نور وسیله روشنایی است. نور سبب هدایت است. وقتی نور ایجاد شد، گمراهی ها از بین می رود. وجود نوری صدیقه طاهره  (سلام الله علیها) سبب نجات و هدایت است. خب! تقرب ما چگونه می شود؟ ما چطور فاطمی بشویم؟ ما چطور در این اسم به حضرت زهرا  (سلام الله علیها) تقرب پیدا کنیم؟ خدا رحمت کند! یک گونه ای باشید که شما هم سبب نجات و هدایت اطرافیانتان باشید. جوری باش که زن و بچه ات اهل نجات باشد. یک جوری زندگی کن، یک جوری عمل کن . چگونه می شود؟ یک مرتبه همان مرتبه ذاتی است. جوون! اگر کاری کنی که آدم خوبی بشوی، اگر پدر و مادرت هم نا اهل باشند، با آنها حرف هم نزنی، خود اهلیت تو سبب نجات تو می شود. سعی نکنیم همه را با زبانمان عوض کنیم، با نصیحت و امر نهی و ... عوض کنیم. می خواهی بچه ات خوب نماز بخواند، خودت خوب نماز بخوان. می خواهی بچه ات درست باشد، خودت درست باش. می خواهی اطرافیانت خوب باشند، خودت خوبی را دنبال کن. کسی باعث نجات اطرافیانش هست که برای نجات خودش تلاش کند. این یک جهت تقرب است. جوون! پس چطور فاطمی بشوی؟ به خودت برس. در خوبی ای که میبینی تساهل و تسامح نکن. اگر بدی باشد، بازی نکن. با لهو و بازی انس نگیر. ترقی و تکامل خودت را دنبال کن که فردا عندالله وجیه باشی.

در مناجات ها ببنید؛ با گنهکار برخورشان خاص است. میگه گنه کار شکسته است، گنه کار بنده ی فراری است، باید آشتی اش بدهی، می خواهی آشتی بدهی، چه جوری آشتی می دهی؟ نفستان را این جور با خدا آشتی بدهید، بدانید نفستان عاصی است، زود آشتی اش بدهید. فلانی با فلانی قهر است، چی کار می کنی آشتی بدهی؟ چه جوری به او می گویی؟ به او می گویی "می دونم خودت هم قصد نداشتی"، به او تلقین کن نمی خواستی توهین بکنی؛ "حالا از زبانش پرید" و حالی که مطمئنی عمدی کرد. نه، به او بگو "تو عمدا نکردی، حواست نبود، نفهمیدی در مقابل کی داری خطا می کنی" از اون ور هم از او بگو. بگو فلانی گفت اگه بیاد من منتظرشم. می دونم هم که پستی کرده. شما وقتی مناجاتهای انبیا را بخونید، وقتی توصیه می کنه به موسی، عیسی، داود! بشر المذنبین؛ به گنهکارها بشارت بده بگو یه خبر خوش از خدا! انذر سابقین؛ نیکوکارها را بترسان! به اینها بگو بترسید اما به گنه کارها بگو بشارت! چرا؟ ادب تکلم با نفس متمرد، ادب خاصی است. اگر یه ذره بیش تر بترسونش... . نگاه کنید چرا به موسی، به عیسی، به داود، چرا به انبیا علیهم جمیعا و علی نبینا صلوات المصلین چرا این قدر می گوید آروم حرف بزن؟ چون این آماده فراره. مربی، پدر مادر، به بچه ات نگو "تو بدبختی" ناامیدش نکن! گرچه ما بعضی وقتها خسته می شویم، همین هم هست که ما ظرفیت نداریم، همین هم هست که حامل پیام های خوبی نیستیم. خدا می گوید این نفس متمرد را برگردان به او بگو هیبت ایجاد کن؛ نمی تونی بچه ی بدی باشی، خودت هم می فهمی نمی تونی بچه بدی بشی، وجدانت نمی گذارد؛ خودت هم دلی نمی خواهد با این پیام ها برگردان.

 امید برای کسی که خدای نکرده آلوده شده مهمترین چیزه، پناه برخدا کسی آلوده بشه، ناامید هم بشه.... اما نباید اینها را اسباب تجری کرد.

جز سی بصورت دوبار تکرار هر آیه و با صدای یک پسر بچه و تصویری را از اینجا دانلود کنید.

و ترجمه تصویری جزء سی رو می توانید از اینجا دانلود کنید.

حبیبه یا فاطمه یکی از جدّه های سید بن طاووس و مادر رضاعی امام صادقعلیه السلام بود. وقتی منصور دوانیقی به مدینه لشکر کشید، عده ای را کشته و عده ای را به اسارت برد و آنان را با غل و زنجیر در زندانی تاریک حبس کرد. داوود نیز در میان این اسیران بود. فاطمه، خبری از فرزندش نداشت و پیوسته مشغول دعا و تضرع بود. از صلحا و نیکان طلب دعا می کرد؛ ولی اجابت نمی شد. هر روز که خبری از فرزندش می آوردند، بر مصیبت و غم او تازه و بیشتر افزوده می شد. روزی امام صادق علیه السلام بیمار شد، ام داوود به عیادت ایشان رفت و از ایشان طلب دعا کرد. حضرت دعایی را به ایشان تعلیم داد و فرمود: در ایام البیض[1]، آن اعمال را بجا آور. ام داوود می گوید: این اعمال را انجام دادم و در خواب جمعی از ملائکه، پیامبران و شهدا را دیدم و پیامبرصلی الله علیه و آله به من خطاب کرد فرمود: «ای مادر داوود! بر تو بشارت باد که این جماعت برای تو دعا کردند و حاجتت برآورده شد». ام داوود می گوید: از خواب بیدار شدم و پس از مدتی داوود بر من وارد شدو گفت: مادر! در عراق در زندانی تنگ و تاریک بودم و نا امید از رهایی. در خواب دیدم که تو بر حصیری به نماز نشسته ای و دور تو مردان چندی جمع شده اند که سرهای ایشان بر آسمان و پاهایشان درزمین بود و تسبیح خدا می گفتند. آن گاه پیامبرصلی الله علیه و آله را دیدم که خطاب به من فرمود: «خدای تعالی دعای مادرت را در حق تو مستجاب کرد». چون بیدار شدم فرستادگان منصور دوانیقی به زندان آمدند. شبانه مرا پیش او  برده، غل و زنجیر را از دست و پای من باز کردند و ده هزار دینار به من داده، بر شتری سوار کردند و به سرعت به مدینه رسانیدند. فاطمه می گوید: من داوود را به خدمت امام صادق علیه السلام بردم. حضرت فرمود: سبب آزادی تو آن بود که منصور، امیرالمومنینعلیه السلام را در خواب دیده بود و به او گفت: «فرزند مرا رها کن که اگر این کار را نکنی، تو را در آتش می اندازم! چون نظر کرد دریایی از آتش را در زیر پای خود دید. از وحشت بیدار شد و ترا رها کرد».

این اعمال که به اعمال ام داوود مشهور است، در کتاب مفاتیح الجنان در اعمال روز پانزدهم رجب، آورده شده است.



[1] روزهای 13 و 14 و 15 ماه های رجب و شعبان و رمضان را گویند و اعمال آن در مفاتیح الجنان بیان شده است

محمد بن بابویه مشهور به شیخ صدوق، از نامی ترین دانشمندان مسلمان و سرآمد محدثان شیعه است. پدرش، علی بن بابویه سالها با دختر عمویش ازدواج کرده بود ولی فرزنددار نمی شد. وی در سفری که به بغداد آمده بود، با حسین بن روح نوبختی، نایت خاص سوم امام زمانعج الله تعالی، ملاقات کرد و از او خواست تا نامه ی وی را به محضر آن حضرت تقدیم نماید.

حسین بن روح نامه را گرفت و به محضر امام عصرعج الله تعالی رسانید. جواب از ناحیه ی آن حضرت چنین بود:

«از این همسرت فرزندی نخواهی یافت. در این خصوص برای تو دعا کردیم. به زودی پروردگار از همسری دیگر که از دیلمیان خواهد بود، دو پسر نیک سرشک، دانشمند و پر برکت روزی ات خواهد کرد».

دیری نپایید که علی با زنی دیلمی ازدواج کرد و از وی صاحب دو فرزند شد که به ترتیب آنها را محمد و حسین نامید. در اندک زمانی هر دو پسر از دانشمندان بزرگ عصر گشتند. محمد در همان سنین جوانی بر مسند تدریس نشست و از همان زمان شروع به تالبف و تصنیف کرد و به مقام پیشوایی و مرجعیت علمی و دینی شیعیان رسید. فقهایی سالخورده و محدثانی نام آور در درس وی شرکت می کردند و وقتی از نبوغ فوق العاده، سرعت ذهن و حافظه، و وسعت دانش و اندیشه ی او در شگفت می شدند، نابغه ی جوان می گفت: چرا تعجب می کنید؟ مگر نمی دانید من به دعای امام زمان متولد شده ام؟

حضرت آیت الله نجفى مرعشى قدس سره نسبت به پدر و مادر خویشهمیشه به صورت متواضعانه اداى احترام می کرد، حتى در همان دوران نوجوانى اگر مادرش به او مى گفت: برو پدرت را از خواب بیدار کن، براى وى مشکل بود که با صدا زدن، پدر را از خواب بیدار کند. از ایشان نقل شده است که فرمود: در نجف بودیم، روزى مادرم فرمودند: پدرت را صدا بزن براى صرف نهار تشریف بیاورد، حقیر به طبقه بالا رفتم، دیدم پدرم در حال مطالعه خوابش برده است؛ ماندم که چه کنم، خدایا امر مادر را اطاعت کنم یا با بیدار کردن ایشان از خواب باعث رنجش خاطر مبارکشان شوم؟ خم شدم، لبهایم را کف پاى پدرم گذاشتم و چند بوسه از پاى پدرم برداشتم تا اینکه بر اثر قلقلک پا، از خواب بیدار شد، ایشان وقتى این علاقه و ادب و احترام را از من دید فرمود: شهاب الدین تو هستى؟ عرض کردم: بلى آقا ایشان دو دستش را به سوى آسمان بلند کرد و فرمود: «پسرم! خداوند عزت تو را بالا برد و تو را از خادمین اهل بیتعلیه السلام قرار دهد».